2006/01/31

و اين‌جا خاک می‌خورد

بدون شرح! خب خاک می‌خوره ديگه! من دقيقن ۱۴ روز پيش به دنبال سفر مادربزرگ محترم به استکبار جهانی(ايالات متحده سابق و حتا اسبق) و در پی اعتقاد قلبی من مبنی بر اشغال‌گر بودن امريکای جهان‌خوار، در يک حرکت نمادين خانه‌ی مادربزرگ مربوطه را اشغال نموده، به درس خواندن در سرزمين اشغالی مشغول‌ گرديديم. و طبيعتن در سرزمين اشغالی خبری از کامپيوتر و اينترنت نمی‌باشد. محل کارم هم که اينترنت وايرلس‌مون مرتب در حال قطع و وصل شدنه. يعنی در حقيقت يه خط مرده‌ست که گاهی به صورت کاملن اتفاقی و اشتباهی از دستش در می‌ره و وصل می‌شه و می‌شه کار کرد. خط تلفن‌مون هم که نويز داره(سيمش ظاهرن از پشت کامپيوتر مستقيمن به قعر زمين فرو رفته، از هسته‌ی کره زمين گذشته، از اون طرف بيرون اومده{احتمالن جايی در مرکز چين}، اون‌جا به يه جايی گره‌ش زدن و از همون مسير برش گردوندن پشت مودم). خلاصه وضعيتيه. اينه که تا ۴ هفته‌ی ديگه که من کنکورم رو بدم وضع بر همين منوال خواهد بود و اين ديوار خاک خواهد خوردن.

و اون درس من رو کشت.

بدون شرح! خب کشت ديگه! نه که درس خوندن و ياد گرفتن سخت باشه، اما وقتی بايد "تست" طراحی الگوريتم يا سيستم عامل بزنم، همه چيز خيلی مسخره می‌شه.

و اما پروژه

بعدش هم بايد پروژه‌ام رو بايد تکميل کنم راستی! اين ۴-۳ ماه اصلن ياد پروژه نبودم. اما ۳-۲ ماه پيش با استادم صحبت کردم کلن نصف پروژه عوض شد. حالا بايد حسابی کار کنم بعد از کنکور. اين هم از استراحت بعد از کنکور.

کات

کار دارم بايد برم. فعلن...

پ.ن: يادداشت‌های نويد از "خارج" رو بخونيد: ۱ ۲

2006/01/16

بر اساس نتايج بررسي کميته تحقيق و تفحص از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 78.6 درصد از کتاب هاي منتشر شده در دوره وزارت احمد مسجد جامعي مسئله دار هستند.
در جريان بررسي کميته فرهنگ و رسانه، يکي از زير شاخه هاي کميته تحقيق و تفحص از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، از ميان 659 عنوان کتاب بررسي شده که همگي در فاصله زماني تابستان 78 تا تابستان 81 منتشر شده اند، 504 کتاب از نظر اخلاقي، ديني و انقلابي مشکل دار شناخته شده و تنها 155 عنوان کتاب تاييد شدند.
{توجه کنيد به پاراگراف بعدی!}
به گفته رهبر کتاب هاي تاييد نشده داراي حداقل يکي از مشکلات ابتذال، عادي سازي روابط محرم و نامحرم، از ميان بردن قبح گناه، اشاعه آداب غير اخلاقي، تشريح صحنه هاي منافي اخلاق، توصيف روابط نامشروع، ترويج روابط قبل از ازدواج، تنزل ذائقه عمومي نسبت به ادبيات، اشاعه رابطه هاي مثلثي، اشاعه اشرافي گري، اشاعه بي اعتقادي نسبت به امور ديني و معنوي، سنت ستيزي دختران جوان، ايجاد حس همذات پنداري با افراد لاابالي و بي توجه به مذهب، اشاعه بي توجهي به احکام شريعت، به سخره گرفتن شعائر ديني، به کارگيري الفاظ ناپسند، ترويج پوچ گرايي، بزرگنمايي و الگو سازي افراد لائيک و نامناسب بودن طرح روي جلد هستند.

- تو پست قبلی صحبت از حماقت بود، نه؟

- تازه دارم پی می‌برم بی‌خود اومدم در مورد فيلترينگ اين‌جا غر می‌زنم.

- چشم خانم رهبر! چشم کميته‌ی فرهنگی! از اين به بعد به پل آستر می‌گيم "آئين مناسک حج" بنويسه ، به سالينجر هم می‌گيم "گزيده‌ی مداحی‌ها، مولودی‌ها و عزاداری‌های خانواده‌ی گلس" رو چاپ کنه، ناباکف با دست خودش لوليتا رو می‌سوزونه و ويراستار خاطرات آقای ناطق نوری می‌شه، کافکا رو به جرم اقدام عليه امنيت نظام زندانی می‌کنيم، بقيه رو هم(زنده يا مرده فرق نداره. همه بايد به مکافات اعمال بی‌شرمانه‌شون برسن و جواب پس بدن که چرا "روابط مثلثی" رو تشويق می‌کردن) تيربارون مي‌کنيم از سر در مجلس و رياست‌جمهوری آويزون می‌کنيم که شما فرهيختگان دينی خيال‌تون راحت باشه، خب؟(اون معروفی‌ هم بر اثر دعاهای شما خود به خود به سوسک تبديل می‌شه، نگران نباشيد).

- اون تکه روابط مثلثی مخصوصن واقعن خطرناکه :))) نمی‌دونم فقط چرا بايد "خانم شايق" نگران رعشه‌ی ما ديوسيرتان حيوان‌صفت باشه و "خانم رهبر" از نگرانی روابط مثلثی شب‌ها خواب به چشمش نياد؟! در اين‌که ما گله‌ای گوسفند بيش نيستيم که فرشتگان و ابرانسان‌های نماينده مجلس و عضو دولت با هاله‌ی نور و روابط خفيه با امام زمان بايد ما رو هدايت کنن، شکی نيست. اما خب... هيچی!

- شک نکنيد! هيچ خاصيت مفيدی هم که نداشته باشن، برای آموزش اعتماد به نفس، بهترين جا مجلسه. از لايه‌ی ازن که با بتون ترميم شد بگير تا ايراد به کار يه سری از برجسته‌ترين نويسنده‌های دنيا به جرم "ترويج روابط مثلثی". کلن مسيرش رو که دنبال کنی، الگوی اعتماد به نفس رو می‌بينی.

- با اين اوصاف احتمالن جايزه‌ی مبارزه با "ابتذال" رو هم به مجله‌ی خانواده‌ می‌دن :))

- تکرار می‌کنم هنر که نه اما "يه چيزهايی" نزد ايرانيان‌ست و بس!

2006/01/14

ای خدای بزرگ! چرا دنيا رو دادی دست احمق‌ها و احمق‌نماهايی که از احمق‌ها سواستفاده می‌کنن؟ چرا؟

آورده‌اند که روزی کشتی‌شکسته‌ای به جزيره‌ای دورافتاده فتاد و بر سر زنان می‌رفت. ناگاه سياهانی بديد هر يک استخوان انسانی بر سر بسته و به برگ خود را پوشانده بر او می‌نگريستند(و زبان‌شان را بر لبان می‌کشيدند). مويه کنان بگفت "خدايا! بدبخت شدم". به ناگاه ابرها صحنه‌ی آسمان پوشاندند و ندايی بيامد که "نه بنده‌ی من! هنوز بدبخت نشدی! اون سنگی که جلو پاته رو بردار بزن تو سر اون يارو سياه کچله که جلو بقيه ايستاده". بنده‌ی خوشحال سنگ برداشت و بر سر سياه بکوفت. در جا بيفتاد و بمرد. و او مهتر قبيله‌ی بائو-بائو بود، و زندگی ايشان چنان بود که آدمی را با نمک و فلفل و ادويه طبخ بکردندی و بخوردندی، خوردنی! سياهان سر در پی کشتی‌شکسته نهادند و سر و صدا می‌کردند(به زبان محلی بادو-بادو فحش رکيک می‌دادند که در متن اصلی نيامده ‌است). آن‌گاه صدای آسمانی بگفت: "خب بنده‌ی من! حالا ديگه بدبخت شدی".

غرض اين‌که نيمه‌شب داشتم آلبوم جديد Rob Thomas رو گوش می‌دادم. دنبال ليريک آهنگ "When the heartache ends" می‌گشتم. طبق معمول صفحه‌ای که رفتم فيلتر بود. چند بار سرچ کردم مشخص شد heart رو فيلتر کردن. فکر کن چه حجم عظيمی از حماقت می‌خواد؟!!

2006/01/03





















:)))))))))))
به دستور پاپ رفته بودم نمونه‌ی اين ديتاشيت پايين رو برای مردها پيدا کنم که نشد، اما ببين چی پيدا کردم :)))))))))))