2008/05/13

به عنوان یه پیشنهاد به خدا یا پیمان‌کار پروژه‌ی داروین: در مواقع لازم، یکی از این ابرها بالای کله‌ی آدم باز بشه و توش بنویسه "مخاطب یا مخاطب‌های عزیز! این نگاه، نگاه عاقل اندر سفیه است. این سکوت، ادامه‌ی منطقی نگاه مذکور است".

2008/05/07

تا حالا صدای آژیر حمله هوایی شنیدید؟ مثل این می‌مونه که یه آدم غول‌آسا کله‌ی بزرگش رو بکنه تو یه قابلمه‌ی بزرگ و جیغ بکشه، بعد از صدای خودش خوشش بیاد و هی کشش بده تا جایی که نفس داره.

پ.ن: حمله‌ای در کار نبود. گمونم داشتن امتحانش می‌کردن. و جالب بود که کسی کوچک‌ترین توجهی نکرد. از این جهت می‌گم جالب که من شخصن داشتم به شیرجه زدن و دنبال پناه‌گاه گشتن فکر می‌کردم. من اصولن از همون اول کمی دراماتیک بودم

2008/05/06

- این آدم‌ها، این موجودات، این مخلوقات عجیب، مثل پرنده‌ها رفتار می‌کنند. باور کنید نه اغراق نمی‌کنم. توضیح دادنش آسان نیست، یعنی نیاز به حوصله و انرژی دارد که فعلن موجود نمی‌باشد. ولی هر روز بیشتر به این فکر می‌کنم که رفتارشان مثل دسته‌ای پرنده‌ است. نه عمیق و نه پیچیده، با نوعی غریزه و حیله‌گری حیوانی.

- از پرنده‌ها متنفرم.

پ.ن: تا اطلاع ثانوی تحمل آدم‌های کند و احمق را ندارم.