2008/06/20

Vienna

-حرف هست، اما حس حرف زدن باید باشه.

-و اسپانسر حس حرف زدن امروز را معرفی می‌نماییم: آقای بیلی جوئل و آهنگ Vienna. آقای جوئل رو تازه کشف کردم، حدود 4-3 روز. وقتی شروع می‌کنه به خوندن که Slow down you crazy child، احساس می‌کنی دنیا آرومه. سم یک هفته پادگان رو از ذهنت می‌کشه بیرون.

-آقا جان من این 8 ساعت رو اشتباه حساب کرده بودم. 4 جلسه‌ی 3 ساعته می‌شه به عبارتی 12 ساعت. و به عبارتی می‌شه گفت خیلی زیاده! اما چه‌کارش می‌شه کرد. بالاخره یکی باید ملت رو گمراه کنه دیگه! :))

 

-فکر کن هر روز صبح این راه 20 دقیقه‌ای رو از میون شالیزارها بری پادگان و برگردی. هر روز به این فکر می‌کنم که چقدر گوش دادن کانتری میوزیک تو این مسیر آرام‌بخشه. متاسفانه تاکسی‌ها نهایتن به رادیو جوان گوش می‌دن که معمولن سر صبح به حالت شکم‌پرستانه‌ای تمام راه رو از صبحانه حرف می‌زنه و آهنگ‌های پاپ درجه 2 پخش می‌کنه.

و البته حساب کن تو راه به Rock My World Little Country Girl گوش بدی و بعد بری پادگان با اون سیستم و اوضاع :)). نهایت تناقضه. گمونم همون صحبت خوردن و کله‌پاچه برای راه پادگان مناسب‌تر باشه.

پ.ن: در مورد آقای جوئل، She's Always a Woman رو هم گوش بفرمایید.

2008/06/11

-آقا جان نمی‌شه نوشت! عزیز من دل نوشتن نیست. نصف روزت با جنگ اعصاب می‌گذره، نیم دیگرش هم که با یه برنامه‌ مطالعه‌ی وقت‌گیر و سنگین و یکی دو تا کار کوچک پر می‌شه. در کنار این‌ها، حدود دو هفته‌ی دیگه هم کلاس‌هام شروع می‌شه و هفته‌ای ۸ ساعت تدریس دارم که اون‌ هم انرژی می‌بره و از همین الان مشغول آماده‌ کردن مطلب برای کلاس‌هام هستم.
تازه این برنامه فقط برای تابستونه و احتمالن از پاییز برنامه‌ام سنگین‌تر هم می‌شه.

-اما نشد که نگم. اول بگم که من علاقه‌ی شدیدم رو به اسباب‌بازی از دوران کودکی تا به امروز حفظ کردم و هیچ‌وقت سنگر رو خالی نکردم. حالا در زمان طفولیت صد(و بلکه هم بیشتر) قافله دل ما به دنبال اون آدم‌آهنیه بود که روی سینه‌اش تلویزیون داشت و روی شونه‌اش موشک، الان که به قواره‌ی یک عدد گریزلی بیر گنده درآمده‌ایم، از دیدن هرگونه اسباب‌بازی تکنولوژیک یا گجت دل‌مان ضعف می‌رود(و طبیعتن دومین کارآگاه بزرگ دنیا، بعد از شرلوک هلمز و قبل از کارآگاه مورس، کارآگاه گجت می‌باشد).

-اما غرض از این همه طول و تفصیل؛ ما مدتی‌ست به دنبال خرید یک فقره پی-دی-ای می‌باشیم. البته بهانه‌ی رسمی‌مان برای خرید، این‌ است که تجربیات(در شرف تجاری شدن‌)مان را در زمینه‌ی برنامه نویسی دات‌نت برای دیوایس‌های ویندوز موبایل، عملن تجربه کنیم، اما خب طبیعتن دلیل اصلی همانا آن می‌باشد که دل‌مان از این اسباب‌بازی‌ها می‌خواهد.
اما بدانید و آگاه باشید که حتا تری-جی آی-فون ۱۹۹ دلاری انگیزه‌ی این نوشته نیست، بلکه این است:

HTC Touch Pro
خلاصه دوست و دشمن بدانند که این، تا اطلاع ثانوی در بالاترین نقطه ویش‌لیست ما قرار دارد، شاید سنگی از آسمان بر سر کسی فرود آمد و خواست اولین آیتم ویش‌لیست را برای ما بخرد.

همین!

پ.ن: تازه می‌فهمم فشار روحی چیه. تو پادگان کارم برنامه نوشتنه(دارم براشون یه سیستم جامع می‌نویسم، اگر اذیت نکنن و بذارن تمومش کنم چیز خوبی می‌شه. برای خودم هم تجربه‌ی جالبیه-تا حالا کار به این بزرگی رو تنها انجام نداده بودم- برای همین هم واقعن براش وقت می‌ذارم). یه اتاق اختصاصی دارم + کامپیوتر با کلیه تجهیزات + سکوت و آرامش در اغلب اوقات و کسی کاری به کارم نداره. اما ظهر که می‌رسم خونه تا حد مرگ خسته‌ام، و این در حالیه که قبل از سربازی روزی ۱۲ ساعت کار می‌کردم و وقتی می‌رسیدم خونه خسته نبودم. اما همین که تو پادگانی فشار به‌ت می‌آره. از دژبان دم در گرفته تا احترام گذاشتن و کلی مسائل دیگه که جای گفتنش این‌جا نیست.

پ.پ.ن: این موزیک ویدیو را ببینید: Damien Rice - Unplayed Piano یا از این‌جا. بی‌نهایت زیباست.