2006/04/14

کم این‌جا سر می‌زنم. هر بار هم بهانه‌ای دارم. کنکور و پروژه و مانند آن. اما باور بفرمایید این pdu format و آن پورت سریال(با آن بافر مسخره و ورودی-خروجی و باقی قضایایش) خیلی بدقلق‌اند به جان شما.

و فعلن تمام زندگی شده پروژه و انتظار برای نتیجه‌ی آن کنکور لعنتی که ۶-۵ ماه وقت و انرژیم را گرفت و وزن و گرمای دلچسب و آرامش‌بخش کسی.

و فکرهای پراکنده البته فکر می‌کنم از حدی گذشته‌ام که جریان فکریم برای خودم قابل درک است، اما نه قابل تفسیر. طبعن این وجه ناخوداگاه به شدت غالب، مطلوب من نیست. به هر حال، ترجیح می‌دهم بدانم آن بالا چه خبر است!

یک فقره هارد ۸۰ گیگابایت سرعت بالای مدل اسفند ۸۴ باعث شده بتوانم علاوه بر کتاب‌ها و مقاله‌های خاک خورده و پروژه‌های مربوط به زمانی که نسل دودو هنوز منقرض نشده بود، و مقادیر خرت و پرت کهنه و نو دیگر، به دیر زیادی mp3 مربوط به دوره‌های مختلف، از عنفوان جوانی و صورتی-بودگی و جو-رفتگی و لایت-گوش-کردگی و کلایدرمن-اعصاب-خرد-نکردگی، تا زمان سر-به-سنگ-خوردگی و تازه-با-راک-آشنا-بودگی و خود-طفلکی-دیدگی و مانند این‌ها تا دوره‌های اخیر جز-و-بلوز-شیفتگی دسترسی داشته باشم. جالب بود. هه هه بک‌ستریت‌بویز و ماریا کری و وست‌لایف هم گوش می‌کردیم زمانی. و البته کلی آلبوم باارزش و فراموش شده(برای مثال ۳ آلبوم از راجر واترز در دوران پست پینک‌فلوید! هرچه می‌خواهید بگویید ولی من Pros And Cons Of Hitchhiking را از Amused to Death بیشتر دوست می‌دارم.) پیدا و بر روی هارد ریخته شد.

هه هه آن روز رفته بودم دانشگاه استادم را ببینم برای کارهای پایانی پروژه. دمویی هم نوشته بودم برای نشان دادن به استاد که sms می‌فرستاد و می‌گرفت و دیکد و انکود می‌کرد(به چه قشنگی!) و موشک هوا می‌کرد و شاخ غول می‌شکست و باقی برنامه‌ها. بخش گرفتن و دیکد کردن‌اش هنوز کامل دیباگ نشده بود. بردم لپ‌تاپ را به‌راه کردم و گوشی مبارک را به اینفرارد وصل کرده به‌اش و دموی برنامه را اجرا کردم. استاد sms یونیکد فرستاد و رسید و باقی قضایا را دید و خوش‌اش آمد. بعد از‌ روی حواس‌پرتی خواستم قسمت دیکد کردنش را هم نشانش بدهم. خلاصه قضیه این که sms های ذخیره شده روی گوشی را بخواند و دیکدشان کند و نشان استاد بدهدشان. اولین sms را خواند و ... . البته سریع جمع و جورش کردم، اما شما اگر زمانی خواستید چنین کاری کنید حواس‌تان باشد اول sms های خصوصی‌تان را از روی گوشی پاک کنید. به هر حال گمان نکنم جالب باشد استاد پروژه، sms های صبح‌گاهی و شام‌گاهی‌ شما و "کسی" را بخواند!

No comments: