2006/05/21

من چقدر حساس بودم ها! یعنی از بچگی می‌دانستم که حساسم، اما نه در این حد! نه به این شدت!
اصولن حساسیت بدچیزی‌ست. باعث می‌شود خیلی زود تحت تاثیر قراربگیری و حالت به سرعت از اوج خوش به قعر ناخوشی بیفتد.
لوراتادین و آنتی‌هیستامین و قرص سرماخوردگی بزرگ‌سالان و کودکان و متوسط‌سالان هم جواب نمی‌دهد. در ۲۴ ساعت گذشته ۵ ساعت خوابیدم، ۳۶۴۸۰۸۴۹۷ بار عطسه کردم(با دقت محاسبه شده)، یک جعبه دستمال کاغذی تمام کردم. الان هم هر بار عطسه می‌کنم احساس می‌کنم یک مشت پیچ و مهره و سیم سوخته و بست شکسته و یک عدد مغز داخل کله‌ام به هم می‌خورند و پرت می‌شوند این‌طرف و آن‌طرف. پشت پیشانی‌ام درد می‌کند(جا به‌تر از این برای دردکردن پیدا نمی‌شد! همه‌اش مثل کسانی که کشتی و ناو و ناوشکن-وحتا نبردناو-شان همین الساعه غرق دریای بی‌رحم زندگی شده، دستم به پیشانی‌ام است و لبم افسوس کنان!). سیستم صوتی‌ام هم مونو شده است(شاید هم دالبی است و ما عادت نداریم و بی‌سوادیم)، صداها در سرم می‌پیچد و انعکاس پیدا می‌کند(ی کند... کند... ند...)... باقی‌اش را هم نمی‌نویسم که هم روحیه دوست‌دارانم(!!!) خراب نشود هم این‌که در طول(و شاید هم عرض) نوشتن این چند خط دقیقن ۱۴ عطسه اتمی(با قدرت ۲۰۰۱ تن تی‌-ان-تی-یک تن بالاتر از پسر کوچولو!) زدم تا...آخ پانزدهمی- تا ثابت کنیم هرگونه انرژی هسته ای حق مسلم ماست. پس ما رفتیم، شما هم مواظب خودتان نباشید اصلن، چون حساسیت مواظب و نامواظب حالی‌اش نمی‌شود.

روابط عمومی پستخانه

پ.ن: لوگوی زیبای گوگل به مناسبت تولد سر آرتور کنن دویل


2006/05/18

نظر دادید ها! واقعن چه تلاش عظیمی به خرج می دید!
یه کلمه بگید بده، خوبه، سردرد شدید، لهجه‌اش ناجوره، خوش‌تون می‌آد، کلن مزخرفه، چیه آخه؟

2006/05/15

فعلن به شدت درگیرم. تا دو-سه روز دیگر آزاد می‌‌شوم.
تا آن موقع بشنوید W_I_N_D_M_I_L_L_S O_F Y_O_U_R M_I_N_D (+) را با صدای فرهاد(با صدای استینگ و 3-2 نفر دیگر داشتمش اما صدای فرهاد بیشتر به دل می‌نشیند)
در ضمن نظر هم بدهید بد نیست ها!

2006/05/10

و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد
و خاصیت عشق این است...

2006/05/09

حالم خوب نیست. آشفته‌ام و به‌هم‌ ریخته. به بی‌خیالی و ناآگاهی ناچار لحظه‌هایی فکر می کنم که ناخواسته میگذرانیمشان تا به گذشته‌ای تبدیل شوند که سایه‌اش مدام سنگین‌تر می شود.

2006/05/06

آقا جان از آن روز اولی که این نوکیا N-90 تشریف آورد به بازار(با بوق و کرنا) به خاطر اندازه بزرگش و وزنش و کیفیت پایین عکس‌هایش به نسبت K-750 علی‌رغم آن همه تبلیغی که برای لنز کارل زایسش کردند، مورد خشم و کینه و نفرت بود. در نتیجه وقتی N-93 رویت شد به خاطر این‌که مثل N-90 بود بلافاصله از چشم افتاد اما... اول این خبر را بخوانید:

Gary Oldman to make short film using new Nokia N93

خب طبیعتن وقتی دیدیم سیریوس بلک چوب جادو و دم پیتر پتی‌گرو را ول کرده، دارد با این تخته سنگ فیلم می‌گیرد کنجکاوی‌مان تحریک شد و ... 3x زوم اپتیکال و کیفیت ویدئو 30 فریم بر ثانیه VGA و دوربین 3.2 مگاپیکسل و ... . خلاصه ایده‌آل برای دوست‌داران عکاسی که دوست ندارند یک فقره دوربین از گردن‌شان آویزان باشد(البته اگر مثل من تجربه مورد زورگیری قرار گرفتن در خیابان شلوغ ساعت ۱۲ ظهر و از دزدیده شدن کیف ژول و گوشی موبایل و باقی قضایا را هم داشته باشند).
در نتیجه خیانت می کنیم آقا جان! سونی-اریکسون نیست که نباشد، تخته‌سنگ است که باشد، زشت است که باشد، اما به شدت دل‌مان خواست(البته هنوز به بازار نیامده، گران هم هست، اما خب با تمام این احوال، خواست!).

برای اطلاع بیشتر از این تخته‌سنگ جالب توجه:

N-93 - GSMArena
N-93 - MobileWhack
N-93 - Engadget

پ.ن: ممنون بابت کامنت‌ها. البته تشکر راه درستش نیست. درستش قدردانی‌ست که خب، مربوط به شوهای تلویزیونی صدا و سیما است و جایش در وب‌لاگ نیست. اما حس خوبی داشت. باارزش بود.

با تشکر فراوان

روابط عمومی پستخانه

2006/05/03

آقا جان کنکور هم قبول نشدیم رفت. الان دیگر مهم نیست. فقط این می‌سوزاندم که من از 4 مجموعه درس، در 3 مجموعه(ریاضی، اختصاصی، زبان) درصدم مشابه یا بیشتر از یکی از دوستانم است، درصد دروس مشترک‌مان 18 درصد فرق می‌کند. 18 درصد یعنی 4 سوال غلط. بعد این دوست من رتبه اش به قبولی روزانه می‌رسد و من مجاز نشدم. یعنی 6 ماه درس خواندن و باقی قضایا به همین راحتی با 4 سوال غلط ... . البته زیاد مهم نیست. دانشگاه آزاد هنوز هست. کنکورش 10 روز دیگر است. البته دوست ندارم بروم آزاد. نه این که آن دید منفی باستانی نسبت به دانشگاه آزاد و سطح علمیش داشته باشم. آدم‌های باهوش زیادی را می‌شناسم که به دلیلی گذرشان به دانشگاه آزاد افتاده وهم کارشان خوب است، هم سطح علمی‌شان. نمونه‌اش هم همین پرگل بدجنس! اما خب، می‌دانیم که کلن نظر خوبی نسبت به دانشگاه آزاد در سطح جامعه وجود ندارد و مشکلاتی هست و ... بگذریم. اما آن‌جا هم کار خودم را خواهم کرد(خراب کاری احتمالن!). با اساتید فردوسی که روابطم را حفظ می کنم، پروژه‌ام را هم فردوسی برمی‌دارم(ظاهرن امکانش هست). در مورد تحقیق و دانش هم که همه می‌دانیم آن گل کذایی را که بعضی‌ها به تیم حریف می‌زنند، ما باید به سر خودمان بزنیم(تبعیض را می‌بینید تا به کجا؟) و البته به دست مبارک خودمان.

و البته ظاهرن من اشتباه کوچکی کرده‌ام و قبولی کنکور ارشد آزاد را با انرژی هسته‌ای اشتباه گرفته‌ام. یادم رفته بود. آن یکی حق مسلم ماست نه این یکی! لذا من بروم کمی بخوانم ببینم اوضاع از چه قرار بود...

پ.ن: خواندم و حسرتم بیشتر شد. همه‌ی درس‌ها یادم است و تست‌ها را به راحتی می‌زنم، انگار همین دیروز کنکور داده بودم. ای روزگار ...(چی؟ قدار؟ مکار؟ حفار؟ نجار؟ همکار؟ چی می‌گفتن به‌ش؟)

2006/05/02

قبول نشدم.
در ضمن این ماه تولد 3 سالگی این آجر پاره بود.