2005/01/27

فعلن مساله‌ی مهم اينه که منتقد باشی يا نه؟ اين‌که منتقد نبودن و شايد لذت بردن، ساده‌نگری و راحت‌طلبی به حساب می‌آد يا نه؟ و اين‌که وقتی خيام می‌خونی بايد چه برداشتی بکنی؟
اين‌که گاهی اوقات اين عينک موشکافی و باريک‌بينی رو برداری و بذاری همه چيز رو روال خودش جلو بره درسته يا نه؟
اين‌که درسته که انتظاراتت رو هميشه بالا نگه داری(لااقل از خودت) و هيچ‌وقت به چيزی که هست- فقط هست، نه اين‌که اونی که می‌خوای باشه- قانع نشی؟
چيزی که روشنه، اينه که وقتی عينک نقد رو از چشمت برداری، بيشتر لذت می‌بری و کم تر مشکل پيدا می‌کنی. اما خب، عمق لذتت کم‌تره و ارزشش کم‌تره. فقط برای گذروندن يه لحظه، يا يه روز بدون درگيری مفيده. اما خب، از طرفی، مگه زندگی غير از گذروندن همين لحظه‌های عجيب و غريب تکرار نشدنيه؟
ساختمان داده می‌خونم و سعی می‌کنم متمرکز باشم- و هستم ظاهرن. اما می‌دونم يه جايی توی ناخودآگاه ذهنم، جايی که دست اراده به‌ش نمی‌رسه، هنوز اين سوال‌ها دارن رژه می‌رن. (و من آخر شب‌ها از رژه رفتن‌شون سان می‌بينم :)) )

Ciao

No comments: