2008/03/14

لباس پوشیدن به رسم انسان‌های متمدن یادمان رفته است. بعد از ۱۰ روز، از خونه بیرون رفتم بدون لباس سربازی. تمام مدت احساس گناه می‌کردم که کلاه روی سرم نیست. ۱۵ بعد از بیرون اومدن، یادم افتاد کیف پولم توی جیب اورکت زشت سربازی جا مونده و مجبور شدم تمام راه رو پیاده برگردم. بعدش هم، داشتم راه می‌رفتم یه لحظه سرم رو از روی Film International بلند کردم و با اجازه شما چشم‌مان به دیدار دژبان کل، که پشت موتورش مثل عقاب نشسته بود و هیچ کار خاصی نمی‌کرد، روشن شد. کاملن غیر ارادی چک لیست پوشش ظاهری رو تا آخر رفتم دیدم ای وای! هیچ‌‌چیز سر جاش نیست. نه کلاه، نه اورکت، نه گتر شلوار، نه سنگینی پوتین. رد الرت اعلام شد و تو همون یک لحظه چشم‌هایم مثل جیم کری ماسک، با دو تا فنر پشتش از حدقه زد بیرون و گوش‌هام سوت زد و از توش بخار بیرون اومد. و آن‌گاه پی بردیم که با سرباز شدن چه بلایی بر سرمان آمده.

No comments: