اوضاع قاطيه! به صورت متناوب حالم بد میشه. زندگی خوبه؛ من هستم، و کس ديگری؛ کارها خوب پيش میرن. اما... نمیدونم. گاهی اوقات بیدليل به هم میريزم. برای دوستهام نگران و ناراحت میشم. و برایخودم. بعد به اين شايد دور باطل فکر میکنم. فکر میکنم همهی اين کارها و حرفها و صحبتها برای چی؟ آخرش چی؟ هنوز معنای زندگی رو پيدا نکردم. کردم؟ نه! گمونم نه ...(نکته: اصولن معنايی هست؟)
و البته نبودن گوشی نيز مزيد بر علت میباشد :))
پ.ن: نسخهی انگليسی هری پاتر جديد دستم رسيده. اما حس خوندنش نيست. حدود ۵۰ صفحه ازش خوندم. اين کتابش خيلی عجيبه!
No comments:
Post a Comment