2006/09/30

ها ها یادم اومد "بز ریش‌دار قرمز" کی بود. اون بزه بود که مادر کیوکیو رو(که ابروهاش رو یه فرشته دست‌کاری کرده بود و مرتب بلند می‌شد) خورده بود.
داستانش رو "سروش کودکان" چاپ می‌کرد. یه مدتی یادمه به جای "کیهان بچه‌ها"، سروش می‌گرفتم تا اون هم خراب شد. اول کیهان بچه‌ها پر شد از مطالب تبلیغاتی و شعار، معصومیت‌اش رو از دست داد، بعدش هم سروش.
جالبه. برنامه‌های محبوب کودکی ما "سرندیپیتی"(اون‌هایی که رنگ‌شون زرد بود و همگی با هم گریه می‌کردن رو یادتونه؟ :-)))) ) و "پت پستچی" و "فانوس دریایی" و "باغچه حیوانات" بود، حالا بچه‌ها سریال نرگس رو دنبال می‌کنن. ما کیهان بچه‌ها می‌خوندیم، حالا بچه‌ها... اصولن چیزی می‌خونن؟ همگی دنبال پلی استیشن و گیم‌نت هستن! کی برای بچه‌ها برنامه ریزی می‌کنه؟ نتیجه‌ی این بچگی، چه جور آدمی می‌شه؟ نمی‌دونم... شاید یه خرده به نظر قدیمی بیاد، اما یه خرده معصومیت برای بچه‌ها لازم نیست؟ واقعن با این مزخرفات بی‌ارزشی که مرتب از نلویزیون به خورد ذهن تاثیرپذیر بچه‌ها داده می‌شه، باید انتظار چه نتیجه‌ای داشت؟
و جالب‌تر از همه، پدر و مادرهایی هستن که حاضر نیست به خاطر بچه‌هاشون حتا یک لحظه تلویزیون رو خاموش کنن، و از سریال و فیلم مورد علاقه‌شون بگذرن. یه جور بی‌تفاوتی و بی‌مبالاتی نسبت به تربیت و فرهنگ تو کل جامعه دیده می‌شه. واقعن با بودجه‌ی اون مزخرف ۷۵ قسمتی که از تلویزیون پخش شد، می‌شد چند جلد کتاب چاپ کرد؟ یا در سطح جامعه چقدر کار فرهنگی کرد برای بالا بردن ضریب نفوذ مطالعه؟ واقعن باعث تاسفه که تمام سرمایه و استعداد کشور این‌طور هدر می‌ره. استعدادهایی که نادیده گرفته می‌شه، و پولی که هزینه‌ی مزخرفات مبتذل تلویزیونی می‌شه که همه‌شون، حتا برنامه‌ی آشپزی و دوبله فیلم‌های خارجی، به زور پر شده از (به اصطلاح!)ایدئولوژی نفرت‌انگیز مهوع.
بگذریم...

پ.ن: تصحیح می‌شود بزه(همون ریش‌دار قرمز) مادر کیوکیو رو نخورده بود، زندانی کرده بود. اصلن اصل ماجرا راجع به جستجوی کیوکیو برای مادرش بود.

2006/09/28

دیشب فیلم Constant Gardner را دیدم. بعد از مدت‌ها یک فیلم کم و بیش عالی دیدم. البته کنار دستم Sliding Doors و Closer هم بود. این طوری می‌شود دیگر! گاهی دندان‌گیر‌ترین فیلمی که نصیبت می‌شود Scary Movie است، گاهی هم این‌طور! اما فیلم عالی بود. بازی رالف فینس(تلفظ ‌اش چطور است؟ فینس یا فاینس؟) بی‌نظیر است، همین‌طور بازی ریچل وایس(دوباره، تلفظ اش درست است؟).
فیلم شاهکار نیست. از نظر من مقداری مشکل دارد. اول از همه رابطه جاستین و تسا... خب کمی غیرعادی است. آن برخورد اولیه و عشق آتشین با بازی بی‌نقص هنرپیشه‌ها عالی درآمده‌ است. اما چرا تسا در مورد کارش چیزی به جاستین نمی‌گوید؟ چرا جاستین را در تحقیقاتش و حقایقی که کشف می‌کتد شریک نمی‌کند؟ دلیل تسا(حمایت از جاستین) تا حدی قابل قبول به نظر می‌رسد، اما تا حدی. راستش جاستین قبل از قتل تسا، کمی ... بی‌اراده به نظر می‌رسد. انگار عمدن به مسائل واضح اطرافش فکر نمی‌کند. جاستین هیچ تلاشی برای شناخت همسرش نمی‌کند. عجیب نیست؟
در مورد شغل جاستین و تسا هیچ نمی‌دانیم. ماهیت دقیق شغل دیپلماتیک جاستین مشخص نیست. عملن تنها "کار"ی که جاستین انجام می‌دهد، رسیدگی به گیاهانش است. شغل تسا چطور؟ روزنامه‌نگار؟ فعال سیاسی؟ فعال اجتماعی؟ در افریقا چطور؟ فعالیت‌هایش داوطلبانه است؟ یا وابسته به سازمان ملل؟
رابطه تسا و سندی هم برای من کمی عجیب است. چرا تسا خودش را به خاطر آن نامه در اختیار سندی قرار دهد(لااقل به او پیشنهاد کند)؟ چرا از طریق جاستین وارد نشود؟ این همه پنهان‌کاری برای چه؟
و این خودویران‌گری تسا، این زندگی دوگانه، به چه انگیزه‌ای است؟ اتفاقی در گذشته؟ یا صرفن ندای وجدان؟
و چرا تسا به سادگی گزارشش را به جای مراجع دولتی به مطبوعات نداد؟ طبیعتن فیلم‌ساز نمی‌تواند قدرت رسانه‌ها را در جهان امروز انکار کند. تسا با توجه به شواهد پیش رو(نمونه آشکارش، سندی است) نمی‌تواند حدس بزند که نتیجه گزارشش در دولت، درخشان نخواهد بود؟
و فیلم در کجای افریقا اتفاق می‌افتد؟ شاید به دلیل درک ناکامل من از لهجه‌ی بازیگران، متوجه مکان اتفاقات نشدم، اما اگر مطرح نشده باشد آن‌وقت... تمام افریقایی که در فیلم نشان داده می‌شود، مناظر زیباست، همراه با فقر شدید. واقعن "تمام" افریقا دچار همین مشکلات است؟
اما جدای از این مسائل جزئی(باز، از نظر من) فیلم عالی بود. فینس هنرپیشه مورد علاقه من است. از ریچل وایس تا به‌حال فیلمی ندیده بودم، اما بازی‌اش درخشان است(برنده اسکار نقش مکمل شد). در تمام صحنه‌‌ها، چه صحنه‌های عاشقانه، چه زمانی که درگیر وقایع مربوط به مبارزه‌اش است، باورپذیر و دوست‌داشتنی است. و باز رالف فینس... در این‌که من فینس را دوست دارم شکی نیست! هرجای این نوشته هم که شد، اسمش را آوردم :-) اما بازی‌اش فوق‌العاده است. چه رفتار آرام و دلپذیر و کمی گیجش به عنوان دیپلمات میان‌پایه، چه به عنوان همسر تسا، عالی است. و اودیسه‌اش از قتل تسا تا قتل خودش به شدت باورپذیر است. فیلم در نیمه دوم(بعد از فلش‌بک‌ها) کمی فشرده می‌شود، اما فینس هیچ‌وقت قهرمان نیست و نکته اصلی همین است. اودیسه فینس رسیدن از نقطه A(همسر بی‌اطلاع همسر-به-قتل-رسیده) به نقطه B(قهرمان مبارزه با غول‌های دارویی) نیست. به نظر من "دور خود چرخیدن" است(اول به دنبال شایعات، و بعد از روشن شدن پاکی همسرش، به دنبال شناخت او، و البته، واقعیت بی‌رحم جنایت‌های غول‌های دارویی). در مورد خط اصلی داستان چیزی نمی‌نویسم که لذت دیدن فیلم کم نشود. اما دیدن فیلم اکیدن توصیه می‌شود.

پ.ن: من منتقد سینمایی نیستم، خود هم این مساله را می‌دانم. این‌ها فقط برداشت‌های خام من از فیلم بود.

2006/09/27

کسی "بز ریش‌دار قرمز" رو یادشه؟

2006/09/24

- VS.Net 2005 باگ دارد به چه بزرگی!
-تکنیکال ساپورت مایکروسافت در عرض 15 دقیقه 8 دقیقه جواب داد!
- یک راه خوب برای حل کردن سریع مشکل، موکول کردن استفاده از دستشوئی به بعد از حل کردن آن است.

پ.ن: دو-سه روزی وب‌لاگ نخوانی، بر که گشتی! ببینی موج دیگری در وب‌لاگستان به راه افتاده. خواستم دیروز در مورد جوان‌‌ترین روزنامه‌نگار و ... و واکنش‌های نه‌چندان دلنشین بلاگرهای دیگر به آن(او، در حقیقت) بنویسم، اما همان مشکلی که نهایتن با زور حل شد(بالا نوشتم، زورش هم پرزور بود) نگذاشت. امروز دیدم علی و استاد پاپ(آن‌ که توهین نکرد!) مبسوط نوشته‌اند. بخوانید:

روزی که وبلاگ‌ستان حقیر بود - سولوژن(+)
ماجراي كورش ضيابری از ... - علی قدیمی(+)

پ.پ.ن: اگر رفتید و خواندید، کامنت پاپ را هم بر نوشته علی بخوانید(گفتم که! این پاپ توهین نمی‌کند).

2006/09/19

شوالیه‌های شجاع امروزی، سوار بر مرکب پدران‌شان، به شکار جنس مخالف می‌روند!
پیشنهاد می‌کنم یک نفر بیاید یکی از این کتاب های How to date successfully (حتا بدتر! در مایه‌های How to be irresistible to women :)) )را ترجمه کند و در اختیار همجنسان ما، دوستان مشغول به "متر کردن" خیابان و "حجم‌ کردن"! دختران قرار دهد. این همه "مرد مریخی و زئوسی زن آفرودیتی و ونوسی" نوشتند و "۹۹ راه موفقیت در زندگی" را به خورد مردم دادند، این هم رویش! چه ایرادی دارد؟ هم خودش رستگار می‌شود(بدون شک!) هم آلودگی صوتی و تصویری را کم می‌کند و اعصاب قومی را راحت می‌کند.اصلن به عنوان یک مصلح اجتماعی جریان تاریخ را تغییر می‌دهد. خلاصه از ما گفتن بود.

پ.ن: جنگل به‌ترین و دقیق‌ترین کلمه برای توصیف خیابان‌های شهر است. هیچ‌کجایش ذره‌ای آرامش پیدا نمی‌کنید. کجا بود که بستن در با صدای بلند جریمه داشت؟

2006/09/16

برگشتم.
نوشتنی زیاده، اما اولین شرط نوشتن، "مود"ه که وجود نداره. اگر شما هم مثل من با مشتی احمق کند نادان طرف بودید که فقط دنبال کلک‌های کثیف کوچک‌‌شون هستن که بیش‌تر جلو یه مشت مسئول نادان‌تر از خودشون مطرح بشن و مسائل احمقانه مثل این، بیش‌تر از این نمی‌نوشتید.
نمی‌دونم چرا موندم این‌جا! یعنی می‌دونم، اما نمی‌دونم چطور تا حالا تحمل کردم، و چطور قراره این یکی-دو ماه رو هم تحمل کنم؟!

2006/09/07

-و اما اعصاب‌مان خرد و غیره می‌باشد. خوشم نمی‌آد برنامه‌ام مشخص نباشه، که سرنوشتم به تصمیم فلان شورا یا جلسه بستگی داشته باشه که همه می‌دونیم چطور تصمیمات‌شون گرفته می‌شه(۱۰۰ درصد رندم! بسته به وضعیت هوا و فشار جوی و نوع صبحانه مصرف شده و علی‌الخصوص جهت وزش باد). بنابراین طبیعیه که حس و حال نوشتن نمی‌مونه.

-از شنبه تا شنبه نیستم. یه مسافرت به شدت لازم می‌رم. از تابستون سال پیش درست و حسابی مسافرت نرفته بودم. عید که تمام مدت رو پروژه کار می‌کردم، بعدش هم جز اون ۳ روزی که برای نمایشگاه رفتم تهران، خبری نبود. سعی می‌کنم در طول راه عکس بگیرم و بنویسم.

-و از احوالات به‌‌هم‌ریخته ما همین بس که Meat Loaf را با Pink Floyd و Andrew Lloyd Weber و شجریان و اوهام، گوش می‌نماییم.

-این دوست‌مون این‌جا یه مطلبی راجع به خرید لپ‌تاپ نوشته. من یه تکه کوچک از تجربه خودم به‌ش اضافه می‌کنم.
گمونم تو ایران، به خاطر تحریم و نبود گارانتی مطمئن و خدمات پس-از-فروش خیلی ضعیف و نبود نمایندگی مستقیم شرکت‌ها و البته مهم‌تر از همه، قیمت بالای لپ‌تاپ به نسبت درآمد متوسط یه ایرانی، برای خرید لپ‌تاپ باید دقت خیلی بیشتری کرد. به نظرم اولین و مهم‌ترین چیزی که موقع خرید باید کاملن مشخص بشه هدف از خرید لپ‌تاپه. لپ‌تاپ خریدن یه سری مزیت کلی داره که در اون بحثی نیست(قابل حمل بودن و ...)، اما اگر برای کار و به دلیل خاصی خریده می‌شه، باید متناسب با نوع کار دنبال خرید رفت. به عنوان مثال اندازه مونیتور، فاکتور مهمیه که وزن لپ‌تاپ و اندازه‌اش با تغییر سایز اون، تغییر می‌کنه و انتخاب اندازه مناسب، کاملن به کاربرد لپ‌تاپ برای شما بستگی داره. من چون با لپ‌تاپم کد می‌نویسم، کم‌تر از ۱۵ اینچ زیاد برام جالب نبود(چون هنوز قراره از چشمم استفاده کنم و اصلن برام خوشایند نیست که در راه استفاده از تکنولوژی جدید شیشه عینکم کلفت‌تر بشه!). اگر کسی برای استفاده تجاری لپ‌تاپ می‌خره، شاید اندازه‌های کم‌تر از ۱۴ براش مناسب باشه. همین مساله در مورد قدرت CPU و نوعش، مقدار و نوع RAM، نوع کارت گرافیک و نوع هارد(حجمش و دورش و نوعش) هم صدق می‌کنه، چون عمومن قابلیت ارتقا لپ‌تاپ به نسبت PC خیلی محدود‌تره و بعد از مدتی، هر قدر هم که پول بابتش داده باشید از دور خارج می‌شه.
مساله دوم این‌که نویسنده فقط مسائل فنی لپ‌تاپ رو بررسی کرده(به طور کامل و دقیق)، اما چیزی که به همون اندازه مهمه، مشخصات فنی خود خریداره! وزن لپ‌تاپ من حدودن ۲.۶ کیلوگرمه و به نسبت جزو لپ‌تاپ‌های سبک محسوب می‌شه، اما... اگر مثل من عادت به پیاده‌روی طولانی دارید و نیاز مبرمی به اندازه مانیتور بالا ندارید، تا جایی که ممکنه سعی کنید لپ‌تاپ کوچک‌تر و سبک‌وزن‌تر بخرید. گمونم برای هر خریداری قبل از خرید لپ‌تاپ لازم باشه یکی دو ساعت با کیف‌ حاوی لپ‌تاپ و شارژر و باقی متعلقاتش پیاده‌روی کنه. بعدش قطعن سعی می‌کنه تا حد امکان هر اینچ و گرم اضافه رو کم کنه(البته این شامل حال بدن‌ساز‌ها و وزنه‌‌بردارها و غیره نمی‌شه. اون‌ها PC رو هم روی دوش‌شون حمل می‌‌کنن!). به یاد داشته باشید که مهم‌ترین قابلیت لپ‌تاپ، قابل حمل بودنشه. نذارید امکانات بیشتر، این قابلیتش رو محدود کنه.
مساله دیگه نوع مانیتوره. معمولن کیفیت مانیتور لپ‌تاپ توی نور داخلی زیاد قابل بررسی نیست. اما تفاوت کیفیت LCD ها توی نور آفتاب کاملن مشخص و واضحه(و اون‌وقته که مشخص می‌شه چرا LCD های سونی، بی‌رقیبه!). بد بودن کیفیت LCD می‌تونه کارایی شما رو(مدت زمانی که می‌تونید کار کنید بدون این که چشم‌هاتون خسته بشن، جاهایی که می‌تونید از لپ‌تاپ‌تون استفاده کنید و ...) کم کنه. در ضمن اگر قرار به مقایسه بود، دقت کنید که شدت روشنایی دو نوع مونیتوری که مقایسه می‌کنید یکسان باشه.
مساله گرمای لپ‌تاپ هم مساله مهمیه. اگر قراره مدت زیادی با لپ‌تاپ کار کنید، گرم شدن زیر لپ‌تاپ می‌تونه باعث عرق کردن LAP تون! بشه و این گاهی خیلی ناخوشاینده. یا مثلن در مورد لپ‌تاپ‌های سونی، دو سه مدلی که من تونستم روشون کار کنم، سمت راست کی‌بردشون داغ می‌کنه(کاملن محسوس) و این برای منی که به طور معمول کف دستم عرق می‌کنه، وحشتناکه. ممکنه به طور معمول این مسائل کوچک به نظر بیاد و در مقابل برند سونی یا مونیتور اکس-برایت و سی‌پی‌یو دوال کور زیاد دیده نشه، اما وقتی برای کاری نیاز به تمرکز کامل دارید و گرمای کی‌برد باعث عرق کردن دست‌تون شد و حواس‌تون پرت شد و اعصاب‌تون خرد، اون وقت گمون نکنم سی‌پی‌یو سلرون با دوال کور فرقی داشته باشه!
مساله دیگه کیفیت کی‌برده. در مورد کی‌بردهای مختلف می‌تونید ریویوها رو روی اینترنت بخونید، اما راحتی کار با کی‌برد خیلی مهمه و اگر کی‌برد خوش‌دست نباشه، کارایی شما رو محدود می‌کنه. باز هم برمی‌گردیم به مشخصات فنی خریدار. کی‌برد بد با ارگونومی نامناسب به دست شما(انگشت‌ها و مچ) فشار می‌آره و باعث بروز مشکل می‌شه.
مساله خیلی مهم دیگه، طول عمر باتریه. اصلن به اعدادی که به عنوان مدت کارکرد باتری داخل مشخصات لپ‌تاپ نوشته شده اعتماد نکنید. پارامترهایی که روی مدت شارژ باتری اثر می‌ذارن خیلی زیادن(شدت روشنایی LCD، نوع کار انجام شده با لپ تاپ، استفاده کردن یا نکردن از DVD-Drive، و این‌که سی‌پی‌یو، از نوع Speed Step هست یا نه) و اون اعلام رسمی مدت زمان شارژ، تحت شرایط خاصی تست می‌شه که ایده‌آله، در حالی که شراطي کار معمولن ایده‌آل نیست. در این مورد هم مطمئن‌ترین کار، خوندن ریویو از چند منبع مختلف و مقایسه کردن اون‌ها با همه.
راستی نوع ویندوز لپ‌تاپ هم مهمه. معمولن روی همه لپ‌تاپ‌ها ویندوز اریژینال نصبه، اما ویندوز Home Edition با Professional چند تا فرق داره که مهم‌ترین‌شون اینه که ویندوز هوم ادیشن نمی‌تونه با دامین، جوین بشه و فقط به ورک‌گروپ جوین می‌شه و یه سری امکانات مثل IIS روش قابل اجرا نیست. خلاصه مثل من مجبور نشید به خاطر مخصوصن این دو خاصیت، ویندوز اریژینال آپدیت شده مرتب رو دستکاری کنید و غیرقانونی‌اش کنید تا IIS روش نصب بشه.
و در آخر، اگر لپ‌تاپ خریدید(مبارکه!)، به نظر من دنبال کیف‌های بزرگ و پر زرق و برق نرید. اولن استفاده از این کیف‌ها کاملن مشخص می‌کنه که توی کیف لپ‌تاپه(اگر مثل من تجربه زورگیری و دزدیده‌شدن موبایل و باقی متعلقات‌تون رو تو روز روشن توی یکی از شلوغ‌ترین نقاط شهر داشته باشید، شما هم مثل من محتاط می‌شید. ضمن این‌که وظیفه پلیس سرکوب ‌کوچک‌ترین آزادی‌های فردی و با ماشین‌های آنچنانی دنبال پسر و دخترها رفتنه و ارشاد! شما در مورد نوع پوشش و غیره نه دنبال دزدها و زورگیرها رفتن! هیچ جای این شهر امن نیست. این درسی بود که من، متاسفانه به سختی، یاد گرفتم)، بعد هم این نوع کیف‌ها معمولن سنگینه و هر قدر هم زیبا و جالب و شیک باشه، ارزش فشاری که به بدن‌تون می‌آره رو نداره. من کیف های برزنتی با لایه داخلی ابر رو ترجیح می‌دم. هم از لپ‌تاپ محافظت می‌کنن هم سبک و راحتن.
باز هم تاکید می‌کنم، وزن و کارایی. سعی کنید با توجه به نیازهای اساسی‌تون برای استفاده از لپ‌تاپ، تعادل رو بین کم‌ترین وزن و بیش‌ترین کارایی برقرار کنید.

خب دیگه من به علت ارگونومی نامناسب محیط کار! در شرف نصف‌شدن از وسط می‌باشم! نوشته بالا رو بدون ادیت کردن پست می‌کنم. اگر روش کار می‌کردم خیلی مفصل‌تر می‌شد و به‌تر، اما الان نه وقتش هست نه حوصله‌اش.

فعلن همین...

پ.ن: آهان یادم رفت! علاوه به موارد بند ۳، Janis Joplin را هم اضافه کنید.