2005/04/10

من ۳ تا تلفن می‌زنم به سه نفر. يه نفر اين‌جا، يه دوست تو تهران(يا شايد يزد؟)، و يه تلفن به اين آلمانيه!
هر کدوم ۱۰ دقيقه. خداحافظی هم نمی‌کنم. ۱۰ دقيقه که تموم شد قطع می‌کنم.
اين شد نيم ساعت.
بعد يکی از کتاب‌هام رو برمی‌دارم و شروع می‌کنم به خوندن، يا فقط خيره می‌شم به سقف(اون‌جايی که بس که به‌ش نگاه کردم در حال سوراخ شدنه).
و همه‌ی اين‌ کارها رو با آرامش انجام می‌دم، و بدون هول و عجله. حس خاصی هم نخواهم داشت.
و می‌دونم که اون يک ساعتم هم با تموم يک ساعت‌های ديگه‌ای که گذروندم و می‌گذرونم هيچ فرقی نداره.

No comments: