2007/04/21

قاصد: ‌پنجه‌هاش از هر تیغی تیزتره.
چشم‌های ترس‌ناکش برق می‌زنه.
صداهایی که از میون دندون‌های تیزش بیرون می‌آد، مو رو بر تن هر موشی راست می‌کنه.
از باد تندتر می‌دوه. همه جا می‌گرده، می‌چرخه، بو می‌کشه.
واااای، واااااااااای. هیچ موشی از دستش جون سالم به در نمی‌بره.
موش ناشناس بدن‌ساز(همونی که اول تو زورخونه بود): این جونور کیه؟ بگو تا خودم حسابش‌ رو برسم.
قاصد: هوووووممممم،هوووووووووووووومممم، گربه‌ی سیااااااه.
موش ناشناس بدن‌ساز غش می‌کند.

:)))) داشتم به این‌شکلی که در زیر می‌بینید(البته موقع عکس گرفتن تکیه دادم) query می‌نوشتم و می‌فرستادم برا سرور عزیز، یهو به خودم اومدم دیدم دارم آهنگ قاصد رو زمزمه می‌کنم(البته زمزمه که چه عرض کنم!): آهای... به گوش... همگی به گوش-آهای اهالی شهر- خبر دارم خبر، بیاین میدان شهر(وسطش هم آشپزباشی می‌آد می‌گه: آقا معلم! آقا تعطیل کنید. آقا معلم: چی شده آشپزباشی؟ آشپزباشی: همه باید بریم میدون شهر بابام جان! قاصد خبر مهمی آورده). بعدش هم کاملن به صورت خودجوش این رو نوشتم.
جالبه که بعد از این همه سال هنوز نوار این فیلم بی‌نظیر رو کلمه به کلمه حفظم.

پ.ن: الان یادم اومد. یکی دو هفته پیش، یه روز جمعه از صبح تا شب برای آبجی کوچولو "ای خروس سحری" می‌خوندم(همه‌ی ورژن‌ها رو، مربوط به قبل از همه‌ی خروس‌ربایی‌ها!). همه‌ی این الهام‌ها هم موقع کار هجوم‌ می‌آرن ها! فکر کن! داری سبک-سنگین می‌کنی که از tableadapter استفاده کنی یا datareader، یهو ناخوداگاه صدات بره بالا که " این دفعه پسته دارم، پسته‌ی سربسته دارم، فندق نشکسته دارم، انار بی‌هسته دارم..." :)))))))))

No comments: