فکر کن شب ساعت ۱۱ هوس کنی فيلم ببينی. اول بری سراغ جيم کری و فيلم دروغگو، دروغگو رو ببينی، که کلی مثبتت میکنه.
بعد حدود ساعت ۱ احساس کنی احتياج داری ي] فيلم سنگينتر هم ببينی. پس بری سراغ محلهی چينیها. جک نيکلسون و فی داناوی و کارگردان هم رومن پولانسکی.
فيلم عالی بود. بعدن مفصلتر در موردش مینويسم. بعدش هم حدود نصف کتاب "نامها و سايهها" رو خوندم. بايد تمومش کرد تا بشه راجع بهش نظر داد.
خلاصه حسابی جوگيرم.
ديشب هم رو حساب اذيت و آزار زنگ زدم خونهی اين دوستمون ببينم امتحان رانندگی رد شده يا نه، اما در دسترس نبود. اميدوارم امروز بتونم مقادير معتنابهی بخندم!
يه کتاب گرفتم راجع به زبان بدن يا Body language. کتاب رو از همون دوست عاقلم گرفتم که دو-سه پست پيش نوشته بودم. بحثش کلن خيلی جالبه و من قبل از اين کتاب هم از طريق اينترنت يه چيزهايی گرفته بودم در مورد اين زبان بدن. اما اين کتاب کاملن ريز کرده قضيه رو. مثلن اگر شما به پشتی صندلی تکيه داده باشيد و سرتون رو کمی به عقب متمايل کرده باشيد و يه دستتون روی شونهتون باشه و چشمهاتون نيمهبسته باشه و يه پاتون رو هم تکون بديد، داريد به خوراک ماهی هفتهی گذشته فکر میکنيد که چقدر خوشمزه بوده!
از اين دوست عاقلم يه کتاب ديگه هم گرفتم. "وضعيت آخر" تامس هريس. خيلی دلم میخواست کتاب علمی نويسندهی "سکوت برهها" و دنبالههاش رو بخونم و ببينم زبان علميش چطوره. خلاصه برای اين ۲ هفته بیکاری و بیکامپيوتری اجباری عيد دارم مصالح کافی جمع میکنم.
آلبوم اسکناس رو هم اتفاقی شنيدم. اين مدته شايد 2 تا کار ايرانی باارزش شنيدم. يکی کارهای اوهام بوده. دومی هم اين. جدا از رپ خوندنش، آهنگ سازيش عاليه. به شدت توصيه می شود. درخشان نيست و راحت فراموش می شه، اما تو اين بازار افتضاح موسيقی ايرانی به يه بار گوش دادنش می ارزه.
Ciao
No comments:
Post a Comment