2004/06/13

و امتحان تربيت بدنی نيز افتضاح شد! بارفيکس ۰ تا رفتم :)).

و برای اطلاع شمايان می گويم که من در بدترين شرايط روحی هم کاملاً ممکنه از يه آهنگ اون‌قدر لذت ببرم که بخوام تجربه‌اش رو با همهء دوست‌هام تقسيم کنم، مخصوصاً تو نگار آلمانی!

از فردا بام تا شام ميهمان کتاب‌خانهء مرکزی می‌باشيم و درس خواهيم خواند.

باز دوباره موقع امتحان‌ها شد و من اين عادت تن‌تن خوندنم برگشت! دوباره شروع کردم کتاب‌هاش رو خوندن. و هنوز هم شخصيت محبوبم کاپيتان هادوکه(و بعدش البته دوپون‌ها). طبق نظريهء کاپيتان هادوک، استاد تربيت بدنی ما يا صدف کف اقيانوسه يا خيار دريايی!

به شدت نازک شدم. کوچک‌ترين مشکلی مستقيماً اعصابم رو تا سرحد مرگ می‌کشه.
يه هفته‌ای هست اکثراً بين راه دو-سه بار تاکسی عوض می‌کنم. اصلاً طاقت آهنگ‌ جوادی‌های توی ماشين‌ها رو ندارم. به طرز عجيبی نسبت به مزخرفاتی که به اسم موسيقی گوش داده می‌شه حساس شدم.
نمی‌گم همه برن بوچلی و استينگ و باب ديلن گوش بدن، مشکل منه. اما خيلی جالبه. به راننده‌هه می‌گم فلان جا. بعد هنوز يک دقيقه هم نشده تو ماشين نشستم پياده می‌شم. قيافهء راننده و اخمش و غرغرهای زير لبش ديدنيه.

يکی از بچه‌های برق فردوسی رو تو ارکات پيدا کردم، تو پروفايلش ديدم جزو طرف‌دار‌های تيم برتون و بوچليه. و اين برای من به اندازهء گذر زهره از جلو خورشيد عجيبه.

همين ديگه

Ciao

No comments: