2004/06/23

پی نوشت بعد از نوشت!: اين رو حتماً بخونيد. واقعاً از خوندنش لذت بردم.

-حوبه. از اين به بعد به امير بيزنس می‌گيم سربازصفر امير بيزنس. احتمالاً کوروش هم به جای امير سلطان بايد بگه جناب ارتشبد!
جدی نگيريد اين رو فقط فک و فاميل‌ها می‌فهمن.

-خوبه: يه هفته نبودم هيچ‌ آفلاينی نداشتم. فقط يه دوست قديمی، البته خيلی بيشتر از دوست، يه اتفاق عجيب، برام ميل زده بود. ای بابا چقدررررررر طرفدار دارم‌ ها!

-خوبه: سيگنال پاس می‌شه. بعضی از درس‌ها هم مثل عنوان رشتهء ما از منطق صفر و يک طبعيت می‌کنن. وقتی داشتم سيگنال رو بر می‌داشتم فکر می‌کردم نتيجهء درس دو حالت داره: يا ۷۵/۹ يا ۱۰. ظاهراً در اثر يک کلاک پالس منطق يک خواهد شد. البته احتمالاً

-خوبه: جداً خوبه. بايد بشينم يه نصفه روز برا تنظيم حانواده و جمعيت بخونم! آخه آدم به کی بگه؟!!

-خوبه: امروز يه ادکلن خوف هديه گرفتم.

-خوبه: دارم فکر می‌کنم همهء دانشکده و چه بسا دانشگاه خيلی راحت از طريق ارکات می‌تونن وب‌لاگ من رو بخونن. اما تا زمانی که به روم نياوردن اصلاً برام مهم نيست.

-خوبه: اين‌جا بدجوری داره مبتذل می‌شه. اصطلاحات روزمره، حرف‌های بی‌ربط. اما خب ... حالا حس نوشتنم اين‌جوريه ديگه!

-خوبه: دارم دانشمند می‌شم. تعميم قانون مرفی: هر اتفاقی در زمان رخ دادن به گونه‌ای رخ خواهد داد که شخص مورد اتفاق واقع شده! به بهترين وجه ممکن در موقعيت کمدی و هجوآميز قرار بگيرد.

-خوبه: بلاخره يه جک يادم موند. به يه آقای لر می‌گن شما شخصيت معروف و اينا هم داشتيد؟ می‌گه آره: سوفيا لورن، هيتلر( بخونيد Hitlor)، لورل ... . اصلاً از اين جک‌های قومی و طايفه‌ای خوشم نمی‌اد. اما اين خيلی جالب بود، مخصوصاً هيتلرش.

-خوبه: ياهو هم سرويسش رو کرد ۱۰۰ مگ. می‌گم که چيزه. بيايد شايعه کنيم که گوگل قراره به وبلاگ‌نويس‌های ايرانی به هر نفر هر ماه ۱۰۰۰۰ دلار بده. از کجا می‌دونيد، شايد ياهو سر چشم و هم‌چشمی(يا اين‌که مثلاً فکر کنن حتماً يه سود اقتصادی داشته که گوگل اين کار رو کرده) به هر کدوم‌مون هر ماه ۱۰۰۰ دلار داد. بد نيست ها! روش فکر کنيد.

-اصلاً خوب نيست: جداً اين راهنمايی رانندگی بايد بابت قانون جديد اضافه شدن جريمه‌ها به عابران پياده تضمين جانی بده. صبح پليس يه آقايی رو که پشت چراغ قرمز رو خط عابر پياده ايستاده بود جريمه کرد، وقتی چراغ سبز شد طرف از حرص آن‌چنان با سرعت راه افتاد که نزديک بود من رو له کنه. اگر زده بود مثل پلنگ صورتی می‌چسبيدم به زمين، اون‌وقت بايد لوله‌ام می‌کردن می‌بردن سر جلسه سيگنال امتحان بدم! اين عروسک گردان شوخی که توی اسمون‌هاست ديگه گاهی اوقات بدجور زياده‌روی می‌کنه. از جون من چی می‌خوای؟(Final destinatin ... he..he..he)

-خوب نيست: دلم جوجو می‌خواد ... هوممممممم.

-ديگه همين. و شيخنا سلمان همی گويد که خوبی امتحان اينه که فکر آدم رو مشغول می‌کنه. دقيقاً درسته. اين يه هفته‌ای با اين‌که خب سخت گذشت(و تا هفتهء آينده همچنان خواهد گذشت) اما خب از دست يه سری فکر خلاص شدم، البته عجالتاً. راه مسخره‌ايه برای حل مشکل، در حقيقت يه جور دور زدن مشکل. اما خب ... توفيق اجباريه ديگه! چه می‌شه کرد.

-پ.ن: فکر کن نصفه شبی يه دفعه دلت بخواد با اين خانم آلمانیِ نيلیِ تازگي‌ها-بی-آرشيو ۳ ساعت حرف بزنی.

پ.ن۲: به اون فرد ناشناسی که آناتما می‌خواد:اولاً اسمت رو بگو. دوم بايد چهارشنبهء هفتهء آينده بيای دانشکده. تا حالا طرف‌های فردوسی اومدی؟

No comments: