2004/04/14

-بايد يه کاري انجام بدم اما نمي تونم ... نمي شه ... خيلي سخته

-از ديشب دارم با خودم کلنجار مي رم که بهت زنگ بزنم يا نه. دليل براي زنگ نزدن زياد دارم. اينکه ممکنه گوشيت دست خودت نباشه و نمي خوام مشکل ديگه اي برات ايجاد کنم.
اما در عين حال اين فکر داره من رو مي خوره که با زنگ زدنم شايد بيشتر ناراحتت کنم. شايد حوصله اش رو نداشته باشي. هزار تا شايد ديگه.
اما اگر مي دونستم برات مشکلي ايجاد نمي شه حتماً باهات تماس مي گرفتم.
دلم مي خواد صدات رو بشنوم.

-خيلي هنر مي خواد جلو فيلم لزلي نيلسن بشيني و نخندي.
حدود 50 دقيقه از فيلم گذشته بود که فهميدم هيچ چيز از فيلم نفهميدم.
ترجيح دادم توي رختخوابم بيدار باشم تا جلو تلويزيون با اون نور اعصاب خرد کنش که تا توي مغزت نفوذ مي کنه.

-صبح براي اولين بار با يه استاد تقريباً تند حرف زدم.
صبح بعد از مدتها با يه نفر که از خودم بزرگ تره، بد حرف زدم.
حالا هم پشيمونم، هرچند که تموم حرف هايي که بهش گفتم حقيقت محض بود.
شخصيتش رو من قبول ندارم، اما راجع به اونش نمي تونم اظهار نظر کنم. بار علميش هم کمه، بماند. اما به هر حال همين که توي دانشگاه اسمش استاده احترامش واجبه.
اما امروز ديگه صبرم تموم شد. اينقدر آدم سودجو؟ اينقدر بي تفاوت؟
اگر قراره همهء کارهات رو بر اساس منافع شخصي خودت انجام بدي و روي حساب و حساب گري که اسمت استاد نيست! چرا اصلاً اومدي استاد شدي؟
ديگه خدارو شکر توي جامعهء ما علم و مقام و منسب علمي ارزشي نداره که اومدي اينجا و به ما ضرر مي رسوني.
اما باز هم پشيمونم. اينکه باهاش اونطوري حرف زدم. و بيشتر براي اينکه حرف هام درست بود و به جايي رسوندم که جواب نداشت و خجالت کشيد و مجبور شد شلوغ کاري کنه.
اما باز هم آخرش اون ژست پدرانه و دلسوزانه رو گرفت که مي خواستم خرخره اش رو بجوم. آدم اينقدر پر رو؟
اصلاً VLSI رو حذف مي کنم. طاقت سر و کله زدن با اين يه نفر آدم رو ندارم.

با خودم فکر مي کنم من که اينجا اينقدر ناراحتم واي به حال تو!
دلم مي خواست مي تونستم يه جوري بارت رو سبک تر کنم.
کاش مي شد. هر کاري لازم بود مي کردم.

حرف هاي من چه دردي از تو دوا مي کنه؟ هيچ!
حرف هاي من چقدر تو رو سبک مي کنه؟ هيچ!
ناراحتي من چه سودي به حال تو داره؟ هيچ!
چه کار مي تونم برات بکنم؟ هيچ!

دلم خيلي چيزها مي خواد.
براي تو ... براي شما.
دلم اينجا نيست.
من اينجا نيستم.
من هزار کيلومتر دور تر از اينجام.

بهاي خوب شدن تو چقدره؟
من مي تونم بدم؟ از من بر مي آد؟

بهتره برم. اين پراکنده گويي ها تا خود صبح هم ادامه پيدا کنه به جايي نخواهد رسيد.

اميدوارم شب با تو مهربون باشه.

No comments: