آقاجان باور کنید این "اکشن ندیدن نشانه شخصیت شماست" گزاره درستی نیست ها! میشناسم - و میشناسید، و شاید هم که خودتان باشید، که در این صورت بنده مخلص شما هم هستم- کسانی را که همهی فیلمهای ژانر اکشن را با یک چوب(چوب "بیارزش بودن" و "به جان چهارتا بچهام اگر ببینم، به پوتمکین-و رزمناوش- و همشهری کین و دزد دوچرخه و امواجی که شکسته شدهاند خیانت کردم") میرانند. البته بحث سلیقه و آزادی انتخاب و اینها درست، اما... اصلن چرا اینقدر فلسفهبافی؟ ۳گانهی بورن-Identity،Supermacy،Ultimatum- را ببینید و لذت ببرید.
و اینکه چرا بدون گذاشت و برداشت آمدهام اینجا و دربارهی فیلم اکشن نطق میکنم، حکایت این بود که چند وقتی بود نمیرسیدم فیلم ببینم. این ۳-۲ روز، "American History X" و "Amoras Peros" و "Fountain" رو دیدم. بعد از اینها، دیدن ۳گانهی بورن، بسی لذتبخش بود.
کتابهای آقای Ludlum را خوانده بودم و اصولن از طرفداران اقتباسهای سینمایی از آثار ادبی نیستم. اما خوشحالم که فیلمنامهنویس(ان؟) محترم، از کتابها، خصوصن در قسمت دوم و سوم- فقط نامها را نگه داشته و طرحی نو در انداخته. خوشمان آمد.
2007/11/07
2007/10/23
قطبنمای سیاسی
لینک از سولوژن. پست مرتبط با این موضوعاش را هم بخوانید. سخن از زبان ماست.
من:
پ.ن: به رابطهی انسان و شهر فکر میکنم.
پ.پ.ن: ۳-۲ هفته پیش "مون پالاس" آقای استر را نیمهکاره رها کردم(بلایی بود به اسم اسبابکشی. هی کشیدیم، هی کش آمدند. آخر و عاقبت مصرفگرایی و کمپانیهای خونخوار با تبلیغات پر زرق و برقشان. این ولع خرید آخر و عاقبت ندارد آقا جان. آخرش دامن، و حتی کمر و کتف و ستون فقرات آدم را میگیرد). ۳-۲ شب پیش، از روی حواس پرتی "دیوانگی در بروکلین" را دست گرفتم. ۶۰-۵۰ صفحه جلو رفته بودم و نسبت به شخصیتهای داستان پیشداوری داشتم :)). گیج شده بودم. نتیجهی اخلاقی را خودتان بگیرید.
لینک از سولوژن. پست مرتبط با این موضوعاش را هم بخوانید. سخن از زبان ماست.
من:
پ.ن: به رابطهی انسان و شهر فکر میکنم.
پ.پ.ن: ۳-۲ هفته پیش "مون پالاس" آقای استر را نیمهکاره رها کردم(بلایی بود به اسم اسبابکشی. هی کشیدیم، هی کش آمدند. آخر و عاقبت مصرفگرایی و کمپانیهای خونخوار با تبلیغات پر زرق و برقشان. این ولع خرید آخر و عاقبت ندارد آقا جان. آخرش دامن، و حتی کمر و کتف و ستون فقرات آدم را میگیرد). ۳-۲ شب پیش، از روی حواس پرتی "دیوانگی در بروکلین" را دست گرفتم. ۶۰-۵۰ صفحه جلو رفته بودم و نسبت به شخصیتهای داستان پیشداوری داشتم :)). گیج شده بودم. نتیجهی اخلاقی را خودتان بگیرید.
2007/10/01
آقا شنیدهاید که گفتهاند اگر میخواهید فکر نکنید، سرتان را شلوغ کنید؟ خب من به شما دوستان عرض میکنم آن افراد کج خیال و بداندیشی که این جمله قصار را گفتهاند، غلط کردهاند! هم سرم شلوغ شده، هم فکر و خیال همینطور مثل جان تیلور NightSide تعقیبم میکنند. قول تدریس دادم(و باید یه سری اسلاید و مطلب و مقاله و یه وبلاگ آماده کنم)، ۳-۲ تغییر ساختاری هم قراره تو نرمافزارمون ایجاد کنم که خودش کلی کاره. کار دیتابیس هنوز مونده. از طرفی، کسی برامون کلاس (MSF(Microsoft Solutions Framework گذاشته و چون خیلی خلاصه تدریس میکنه و ناهماهنگ و از همه بدتر، بدون درک عمقی، و باز از اون هم بدتر، کند و با مکث فراوون، دربارهی MSF هم مطالعه میکنم(این بر خلاف RUP، تفکر ناب مایکروسافتیه! همه چیز رو به صورت کلی و بدون جزییات، نصفه نیمه تحلیل کنی، اسمش رو هم بگذاری فریمورک با مفاهیمی مثل لایو داکیومنت!). به اینها این کار جدیدم در مورد Distributed Database ها رو هم اضافه کنید. در ضمن اسبابکشی هم داریم(مثل جن خونگی کار میکنم. آه دابی!).کتاب جدید پل استر(مون پالاس) رو هم دست گرفتم. تازه هنوز کتابهای ایشیگورو و کتاب دکتر عطا صفوی-"در ماگادان کسی پیر نمیشود"- مونده + "ترس و لرز" کیرکگور.
2007/09/08
- داشتم فکر میکردم(همیشه مشکلات از همینجا شروع میشه :)) ) کیف و موبایل و mp3 player ام برام حالت Security Blanket یا به عبارت کلیتر یه جور Transitional Object رو پیدا کرده.
حالا نمیدونم اگر فرضیهی آقای وینیکات درست باشه، کیف و لپتاپ و موبایل و mp3 player به چی transit میشه(هر چی که هست، امیدوارم والدین نباشه :)) ).
ah Linus ...
- فیلم Inside Man از اسپایک لی رو دیدم. خوشم اومد. توصیه میشود.
حالا نمیدونم اگر فرضیهی آقای وینیکات درست باشه، کیف و لپتاپ و موبایل و mp3 player به چی transit میشه(هر چی که هست، امیدوارم والدین نباشه :)) ).
ah Linus ...
- فیلم Inside Man از اسپایک لی رو دیدم. خوشم اومد. توصیه میشود.
2007/09/04
Sight and Sound top ten poll - 2002
۱۰ فیلم برتر از نظر کارگردانها و منتقدها در نظر سنجی سال ۲۰۰۲ مجله Sight and Sound
پل ورهوفن، گور وربینسکی، تارانتینو، جرج رومرو، تیم رابینز، سیدنی پولاک، بابک پیامی، مایک نیول، سم مندز، مایکل مان، جیمز منگولد، سیدنی لومت، کن لوچ، آکی کوریسماکی، جیم جارموش، گای همیلتون، میلوش فورمن، راجر کورمن و راجر ایبرت.
۱۰ فیلم برتر از نظر کارگردانها و منتقدها در نظر سنجی سال ۲۰۰۲ مجله Sight and Sound
پل ورهوفن، گور وربینسکی، تارانتینو، جرج رومرو، تیم رابینز، سیدنی پولاک، بابک پیامی، مایک نیول، سم مندز، مایکل مان، جیمز منگولد، سیدنی لومت، کن لوچ، آکی کوریسماکی، جیم جارموش، گای همیلتون، میلوش فورمن، راجر کورمن و راجر ایبرت.
2007/09/03
2007/09/01
- مسالهی غمانگیز(و در عین حال، غیر قابل تحمل) اینه که خیلی از آدمهایی که میشناسم، از هر چیزی(هر چیز نامتعارفی) برای جلب توجه بقیه به اهمیت و عمق و غنا و تلخی شخصیتشون استفاده میکنن(مثل نشستن ته کافههای پر از دود سیگار و بلند بلند از کامو و کیشلوفسکی حرف زدن و گوش کردن آهنگهای محسن نامجو). به نظرم این طور روشنفکرنمایی به این حجم و شدت واقعن زیادهرویه!(میگم که فرض کنید همهی این کافهنشینهای دودآلود، روشنفکرها و نخبههای آینده ایران باشند و این کافههای پردود، وسائل و شرایط روشنفکریشون. اونوقت حدود ۱۵-۱۰ سال دیگه دچار یه فاجعهی عمده میشیم: نسل جدید روشنفکرهای ایرانی به علت تبدیل شدن به دودکشهای انسانی به انواع و اقسام بیماریها مبتلا میشن).
کافهها رو دوست دارم. گاهی که نیاز به خلوت کردن با خودت تو یه محیط بسته، زیر سقف و میون دیوار رو داری، گزینههای خیلی مناسبی هستن، اما این سیگار کشیدن(و در مدلهای جدید، پیپ کشیدن) بیرویه واقعن غیرقابل تحمله، و این تظاهر، و نگاههای سرگردون آدمها(فکر میکنم کافه پناهگاهی باشه برای خلوت و شاید دور شدن، نه جایی که دنبال پارتنر بگردی!). البته هرکسی دیدگاهی و روشی داره، اما تمام زندگی رو تو این کافههای تاریک گذروندن و رنگ و نور رو فراموش کردن هم ...
و باز هم البته، این برداشت و نظر شخصی منه(البته "اون" برداشت من بود، "این" به نوشته درآوردن خام برداشت مذکور!ه). شخصن چیزی به نام روشنفکر، به این معنا که تو جامعه مطرح میشه، این "تیپ"ی که برای ما جا افتاده، رو قبول ندارم. روشنفکر از نظر من تعریف دیگهای داره و نباید فقط تو کافهها دنبالش بود(اگر اصولن دنبالش باشی! :)) من معمولن تو کافهها دنبال پنجرهی باز و هوای تازه و جایی برای نفسکشیدنام، و البته اسپرسو دوبل یا قهوه ترک خوب، و اصولن "دنبال" آدم روشنفکر نیستم. خب نه میشه خوندش، نه میشه گوش داد بهش، نه میشه بهش نگاه کرد و ازش لذت برد[در این گفته محل شک است البته!] :)) ).
- Camel گوش کنید. من تضمین میکنم رستگار شوید. آهنگهای زیر رو پیشنهاد میکنم.
Stationary Traveller
Rajaz
Song within a song(اجرای زنده، کنسرت سال ۱۹۷۸)،
Rhayader
Air Born
Starlight Ride
Camelogue
Pressure Points(اجرای زنده، کنسرت ۱۹۸۴)
After Words
همین ...
پ.ن: آقای زرنگ ۵شنبه رو تعطیل کرد. نمیدونم کجای دنیا اینطور بدون برنامه یه روز میون ۲ تعطیلی رو تعطیل میکنن؟(خب احتمالن همینجا!)
کافهها رو دوست دارم. گاهی که نیاز به خلوت کردن با خودت تو یه محیط بسته، زیر سقف و میون دیوار رو داری، گزینههای خیلی مناسبی هستن، اما این سیگار کشیدن(و در مدلهای جدید، پیپ کشیدن) بیرویه واقعن غیرقابل تحمله، و این تظاهر، و نگاههای سرگردون آدمها(فکر میکنم کافه پناهگاهی باشه برای خلوت و شاید دور شدن، نه جایی که دنبال پارتنر بگردی!). البته هرکسی دیدگاهی و روشی داره، اما تمام زندگی رو تو این کافههای تاریک گذروندن و رنگ و نور رو فراموش کردن هم ...
و باز هم البته، این برداشت و نظر شخصی منه(البته "اون" برداشت من بود، "این" به نوشته درآوردن خام برداشت مذکور!ه). شخصن چیزی به نام روشنفکر، به این معنا که تو جامعه مطرح میشه، این "تیپ"ی که برای ما جا افتاده، رو قبول ندارم. روشنفکر از نظر من تعریف دیگهای داره و نباید فقط تو کافهها دنبالش بود(اگر اصولن دنبالش باشی! :)) من معمولن تو کافهها دنبال پنجرهی باز و هوای تازه و جایی برای نفسکشیدنام، و البته اسپرسو دوبل یا قهوه ترک خوب، و اصولن "دنبال" آدم روشنفکر نیستم. خب نه میشه خوندش، نه میشه گوش داد بهش، نه میشه بهش نگاه کرد و ازش لذت برد[در این گفته محل شک است البته!] :)) ).
- Camel گوش کنید. من تضمین میکنم رستگار شوید. آهنگهای زیر رو پیشنهاد میکنم.
Stationary Traveller
Rajaz
Song within a song(اجرای زنده، کنسرت سال ۱۹۷۸)،
Rhayader
Air Born
Starlight Ride
Camelogue
Pressure Points(اجرای زنده، کنسرت ۱۹۸۴)
After Words
همین ...
پ.ن: آقای زرنگ ۵شنبه رو تعطیل کرد. نمیدونم کجای دنیا اینطور بدون برنامه یه روز میون ۲ تعطیلی رو تعطیل میکنن؟(خب احتمالن همینجا!)
2007/08/27
خب در-شوک-سرباز-شدن-بودگی هم تمام شد. برنامهی ۳-۲ سال آینده رو هم ریختم(تا جایی که میشد).
و جایی خوندم(لینکش تو گوگل نیوز بود با تیتر A study in scarlet) که قراره اسکارلت جوهانسن یه سری از کارهای تام ویتس رو کاور کنه. البته معلوم نیست الان تو اسپانیا سر صحنهی فیلم وودی الن این کار رو میکنه(شاید هم با مرد کوتولهی عینکی نابغه همخوانی کنه. گفته بودم که یه سری ترک از کارهای جز وودی الن از داونلود کردم؟ خوشم اومد. اگر کسی خواست بگه تا یه جایی آپلودشون کنم) و اینکه کدوم کارهای ویتس رو کاور میکنه، اما گمون نکنم آهنگ محبوب من(Take it with me when I go) جزو اونها باشه. هر طور فکر میکنم حس آهنگ فقط به صدای بینظیر آقای ویتس میخوره(جدا از اینکه آقای خواننده آهنگ رو برای همسرش خونده و خب گمون نکنم خانم جوهانسن بخواد برای همسر تام ویتس با اون احساس بخونه :)) ). به هر حال من از جوهانسن بازیهای خوبی در The Black Dahlia، Scoop،Match Point،Lost in Translation،Girl with a Pearl Earring و The Man Who Wasn't There دیده بودم. ببینیم در دنیای موسیقی با جا پای تام ویتس چه میکنه.
دارم رو فیزیکال دیزاین این دیتابیسهای احمقانه کار میکنم. از صبح حدود ۱۵۰ صفحه رفرنس خوندم پای کامپیوتر. چشمهام از حدقه در اومد.
برای استراحت Nasa TV نگاه میکنم. استفادهی بهینه از اینترنت دانشگاه!
شمارهی جدید مجلهی فیلم ۲ پروندهی کوتاه دربارهی آنتونیونی و برگمان داره. راستی گفته بودم که مهر هفتم رو دیدم؟ عالی بود.
افکار پراکنده و به هم ریخته. شفاف میبینم اما افق دید محدوده. نوشتههام بی سر و ته شده، همزمان با فکر کردن مینویسم. اول هر بند هم "-" نگذاشتم که جدا از هم تصور نشه.
و جایی خوندم(لینکش تو گوگل نیوز بود با تیتر A study in scarlet) که قراره اسکارلت جوهانسن یه سری از کارهای تام ویتس رو کاور کنه. البته معلوم نیست الان تو اسپانیا سر صحنهی فیلم وودی الن این کار رو میکنه(شاید هم با مرد کوتولهی عینکی نابغه همخوانی کنه. گفته بودم که یه سری ترک از کارهای جز وودی الن از داونلود کردم؟ خوشم اومد. اگر کسی خواست بگه تا یه جایی آپلودشون کنم) و اینکه کدوم کارهای ویتس رو کاور میکنه، اما گمون نکنم آهنگ محبوب من(Take it with me when I go) جزو اونها باشه. هر طور فکر میکنم حس آهنگ فقط به صدای بینظیر آقای ویتس میخوره(جدا از اینکه آقای خواننده آهنگ رو برای همسرش خونده و خب گمون نکنم خانم جوهانسن بخواد برای همسر تام ویتس با اون احساس بخونه :)) ). به هر حال من از جوهانسن بازیهای خوبی در The Black Dahlia، Scoop،Match Point،Lost in Translation،Girl with a Pearl Earring و The Man Who Wasn't There دیده بودم. ببینیم در دنیای موسیقی با جا پای تام ویتس چه میکنه.
دارم رو فیزیکال دیزاین این دیتابیسهای احمقانه کار میکنم. از صبح حدود ۱۵۰ صفحه رفرنس خوندم پای کامپیوتر. چشمهام از حدقه در اومد.
برای استراحت Nasa TV نگاه میکنم. استفادهی بهینه از اینترنت دانشگاه!
شمارهی جدید مجلهی فیلم ۲ پروندهی کوتاه دربارهی آنتونیونی و برگمان داره. راستی گفته بودم که مهر هفتم رو دیدم؟ عالی بود.
افکار پراکنده و به هم ریخته. شفاف میبینم اما افق دید محدوده. نوشتههام بی سر و ته شده، همزمان با فکر کردن مینویسم. اول هر بند هم "-" نگذاشتم که جدا از هم تصور نشه.
2007/08/15
- از سربازی معاف نشدم. معاف از رزم شدم که میشه به عنوان لنگهکفش بهش نگاه کرد، اما ۲ سال زندگی من و برنامهریزیای که براش کرده بودم تقریبن به هدر میره. اما خب باز هم میشه برای همین مدت هم برنامه ریخت و نهایت استفاده رو ازش کرد.
- همین...
2007/07/26
Theory is when you know something, but it doesn't work.
Practice is when something works, but you don't know why.
Programmers combine theory and practice: Nothing works and they don't know why.
Practice is when something works, but you don't know why.
Programmers combine theory and practice: Nothing works and they don't know why.
2007/07/24
باور کنید تقصیر من نیست. هر بار قصد نوشتن میکنم، یک پنجره ویزیو و یکی-دو تا ویژوال استودیو و یک فقره منیجمنت استودیو sql server 2005 از اون پایین که مینیمایز شدن در نهایت مظلومیت جلو چشمم رژه میرن و نطقم(خوشبختانه از جهت شما) کور میشه! کار از سر و کلهام بالا میره. یه طراحی دیتابیس پیچیده دستم دارم، یه تحلیل نرمافزار سنگین، یه نرمافزار در حال تولید، یه کتاب Inside sql server وحشتناک برای خوانده شدن، و کار منیج و تیون دیتابیسهای سیستم HIS دانشگاه. و چون این همه کار کم بود و من هنوز برای خوابیدن وقت داشتم، قراره در طول(یا عرض) ۳-۲ ماه، کل queryهایی که تو سورس برنامه به طور هاردکد نوشته شده تحت نظارت بنده به stored procedure تبدیل بشه(به دلایل زیاد!). و باور کنید... الان که همهی اینها رو نوشتم، تازه پی بردم که چقدر کار دارم!
- وضعیت معافیتم ۸ مرداد در شورای عالی پزشکی مشخص میشه. هفتهی آینده مفصل مینویسم که چه خبر بود.
- Blistering barnacles! هری پاتر جدید رو خوندم. از روی اولین نسخهای که روی اینترنت درز کرد. یک نفر با کیفیت بد از صفحههای کتاب عکس گرفته بود و منتشرش کرده بود. چشمهام در اومد. اما کتابش... چیزی نمیگم تا خودتون بخونید، اما آمادهی تعداد زیادی مرگ باشید.
- تعداد زیادی mail جواب داده نشده دارم. در اولین فرصت جواب میدم دوستان.
-و در نهایت میرسیم به پیامهای مردمی. آقای صبا.ا پیام دادهاند: ?et tu,brute
- وضعیت معافیتم ۸ مرداد در شورای عالی پزشکی مشخص میشه. هفتهی آینده مفصل مینویسم که چه خبر بود.
- Blistering barnacles! هری پاتر جدید رو خوندم. از روی اولین نسخهای که روی اینترنت درز کرد. یک نفر با کیفیت بد از صفحههای کتاب عکس گرفته بود و منتشرش کرده بود. چشمهام در اومد. اما کتابش... چیزی نمیگم تا خودتون بخونید، اما آمادهی تعداد زیادی مرگ باشید.
- تعداد زیادی mail جواب داده نشده دارم. در اولین فرصت جواب میدم دوستان.
-و در نهایت میرسیم به پیامهای مردمی. آقای صبا.ا پیام دادهاند: ?et tu,brute
2007/06/24
- مدتهاست ننوشتم(محض اطلاع خوانندهی ناآگاه عرض کردم!). ۴شنبه این هفته وقت کمیسیون پزشکی دارم. احتمال اینکه معاف بشم صفره. اگر نشم، ۲ سال زندگیم به بدترین شکل ممکن تلف میشه و برنامههام دست کم ۲ سال عقب می افته.
- دکتر قلبم گفته روزی که کمیسیون دارم مرتب و تمیز نرم تو جلسهشون. از چهارشنبه عصر صورتم رو اصلاح نکردم. قراره ۴شنبه هم لباس گشاد و نامنظم بپوشم. غمانگیزه.
- درگیرم با SQL Server 2k5 و Net. . کلی سر و کله زدم تا تونستم رو سرور فایل Temp درست کنم. یه کامپوننت help نوشتم برای وبپیجها که میشه برای تمام آیتمهای روی صفحه(از جمله خود صفحه) داخل دیتابیس یه فایل راهنما با هر فرمتی(htm,chm یا pdf مناسبه) برای اون آیتم مخصوص گذاشت. بعد زمانی که این کامپوننت کذایی رو میگذارید روی صفحه، کنار هر آیتمی که براش تو دیتابیس فایل راهنمایی تعریف شده باشه، یه icon کوچک میگذاره که با کلیک کردن روی اون، فایل راهنما از دیتابیس خونده میشه و به صورت temp روی سرور ذخیره شده و نشون داده میشه. این کامپوننت رو حدودن ۲۴ ساعته نوشتم(کسی گفته بود نمیتونی، و من برای ثابت کردن خلاف حرفش، نوشتم این رو). الان نگاه میکردم دیدم کامپوننتی با امکانات کمتر از چیزی که من نوشتم(البته قابل customize شدنتر)، روی اینترنت ۱۵۰ دلار فروش میره. به این نتیجه رسیدم که این کارهایی که من برای تفریح و از روی تفنن انجام میدم ارزش داره واقعن، اما نه در اینجا!(حالا از اینها بگذریم، کسی رو سراغ دارید که من این رو ۱۵۰ دلار بهش غالب کنم؟ قول میدم پولش رو با شما تقسیم کنم! :)) )
- داشتم از همایون شجریان آهنگ گوش میکردم، گویا اشتباهی شافل کرده بودم آهنگها رو، بعد از یکی از آهنگهاش، "Die die die my darling" متالیکا بود(یه جور تعادل آیپادی!). کلی خوشم اومد. ظاهرن این آهنگشون هم مثل چندتا از شاهکارهای دیگهشون، کاور آهنگ گروه دیگهایه.
-"کتاب اوهام" پل استر رو خوندم. کارهای دیگهاش رو بیشتر دوست داشتم، اما این هم به خوندنش میارزید.
- لپتاپ رو آخرش عوض کردم. hp dv2000 خریدم با cpu t7200 و 2gig رم و باتری 12cell و 60 گیگ هارد و گرافیک nvidia go7200 و dvd writer light-scribe و ... همممم ... همینا دیگه! بسیار راضیم ازش. اگر وقت و حوصلهاش بود، یه review مینویسم ازش.
- به به! به به! هنوز هم میتونم چرندیاتی بنویسم، و مهمتر از اون، اونقدر اعتماد به نفس دارم که پابلیششون کنم. اصولن در زندگی سایبر یک بلاگر، اعتماد به نفس خیلی مهمه!
- دکتر قلبم گفته روزی که کمیسیون دارم مرتب و تمیز نرم تو جلسهشون. از چهارشنبه عصر صورتم رو اصلاح نکردم. قراره ۴شنبه هم لباس گشاد و نامنظم بپوشم. غمانگیزه.
- درگیرم با SQL Server 2k5 و Net. . کلی سر و کله زدم تا تونستم رو سرور فایل Temp درست کنم. یه کامپوننت help نوشتم برای وبپیجها که میشه برای تمام آیتمهای روی صفحه(از جمله خود صفحه) داخل دیتابیس یه فایل راهنما با هر فرمتی(htm,chm یا pdf مناسبه) برای اون آیتم مخصوص گذاشت. بعد زمانی که این کامپوننت کذایی رو میگذارید روی صفحه، کنار هر آیتمی که براش تو دیتابیس فایل راهنمایی تعریف شده باشه، یه icon کوچک میگذاره که با کلیک کردن روی اون، فایل راهنما از دیتابیس خونده میشه و به صورت temp روی سرور ذخیره شده و نشون داده میشه. این کامپوننت رو حدودن ۲۴ ساعته نوشتم(کسی گفته بود نمیتونی، و من برای ثابت کردن خلاف حرفش، نوشتم این رو). الان نگاه میکردم دیدم کامپوننتی با امکانات کمتر از چیزی که من نوشتم(البته قابل customize شدنتر)، روی اینترنت ۱۵۰ دلار فروش میره. به این نتیجه رسیدم که این کارهایی که من برای تفریح و از روی تفنن انجام میدم ارزش داره واقعن، اما نه در اینجا!(حالا از اینها بگذریم، کسی رو سراغ دارید که من این رو ۱۵۰ دلار بهش غالب کنم؟ قول میدم پولش رو با شما تقسیم کنم! :)) )
- داشتم از همایون شجریان آهنگ گوش میکردم، گویا اشتباهی شافل کرده بودم آهنگها رو، بعد از یکی از آهنگهاش، "Die die die my darling" متالیکا بود(یه جور تعادل آیپادی!). کلی خوشم اومد. ظاهرن این آهنگشون هم مثل چندتا از شاهکارهای دیگهشون، کاور آهنگ گروه دیگهایه.
-"کتاب اوهام" پل استر رو خوندم. کارهای دیگهاش رو بیشتر دوست داشتم، اما این هم به خوندنش میارزید.
- لپتاپ رو آخرش عوض کردم. hp dv2000 خریدم با cpu t7200 و 2gig رم و باتری 12cell و 60 گیگ هارد و گرافیک nvidia go7200 و dvd writer light-scribe و ... همممم ... همینا دیگه! بسیار راضیم ازش. اگر وقت و حوصلهاش بود، یه review مینویسم ازش.
- به به! به به! هنوز هم میتونم چرندیاتی بنویسم، و مهمتر از اون، اونقدر اعتماد به نفس دارم که پابلیششون کنم. اصولن در زندگی سایبر یک بلاگر، اعتماد به نفس خیلی مهمه!
2007/05/28
"I'm sorry if any of you are catholic. I'm not sorry if you're offended, I'm actually just sorry by the fact that you're catholic." - Bill Hicks
از اینجا
از اینجا
2007/05/16
آقا من یک رفیق دارم، برنامهاش اینه که به تعداد موهای سرش(که میتونم به شما اطمینان بدم کم نیستن!) آدرس وبلاگش رو عوض کنه(بعد هم احتمالن باید معرفیش کنیم به گینس به عنوان رکورد-دار. و احتمالن اون موقع چون معروف شده، دوباره آدرس وبلاگش رو عوض میکنه!).
آپدیت - دو ساعت بعد: آقا من دو عدد رفیق هم دارم، برنامهشون اینه که به تعداد موهای سرشون(که میتونم به شما اطمینان بدم کم نیستن!) آدرس وبلاگهاشون رو عوض کنند(بعد هم احتمالن باید معرفیشون کنیم به گینس به عنوان رکورد-دار. و احتمالن اون موقع چون معروف شدهان، دوباره آدرس وبلاگها رو عوض میکنن!). تازه این رفیق دومی، نهایت سعیش رو میکنه که آدرسهایی برای وبلاگش انتخاب کنه که به هیچ عنوان، در هیچ صورت، و به هیچ وجه نتونی به خاطرش بسپاری.
آپدیت - دو ساعت بعد: آقا من دو عدد رفیق هم دارم، برنامهشون اینه که به تعداد موهای سرشون(که میتونم به شما اطمینان بدم کم نیستن!) آدرس وبلاگهاشون رو عوض کنند(بعد هم احتمالن باید معرفیشون کنیم به گینس به عنوان رکورد-دار. و احتمالن اون موقع چون معروف شدهان، دوباره آدرس وبلاگها رو عوض میکنن!). تازه این رفیق دومی، نهایت سعیش رو میکنه که آدرسهایی برای وبلاگش انتخاب کنه که به هیچ عنوان، در هیچ صورت، و به هیچ وجه نتونی به خاطرش بسپاری.
2007/05/10
ای بابا! باور کنید وضعیتیه عجیب. زندگیم به باگ بزرگی به اسم خدمت مقدس(دقت کردید؟ داریم از هرچیز مقدس به نحوی متنفر میشیم!) دچار شده که تمام ریسورسها رو اشغال کرده و نمیگذاره لحظهای آرامش داشته باشم. این دو سه هفته درگیر دکتر رفتن و این برنامهها بودم(برای معافیت پزشکی اقدام کردم). این وسط مشخص شد یه جور بیماری قلبی هم دارم(افتادگی + نارسایی دریچه میترال. از من نپرسید چیه چون نمیدونم! وقتی دکتر گفت افتادگی دریچه، خودم رو تصور میکردم که یه مشت دریچه افتادن ته قلبم و راه که میرم تلق تلق صدا میدن! این هم از عمق درک من از علم پزشکی :)) ). دکتر قلبم میگه اگر تو کمیسیون پزشکی اذیت نکنن معاف میشم. امیدوارم اینطور باشه، اما تا کارت معافی رو با چشم خودم نبینم باورم نمیشه. خلاصه که اصلن حوصله نوشتن ندارم(این نوشتهی زیر رو هم چند روزه نوشتم، اما حوصله نداشتم پستش کنم).
آقا من دیدم به هر صورت که اینجا شدت و وضعیت خندیدنم رو بعد از خوندن این پست تشریح کنم، باز هم نمیشه که نمیشه، لذا از پروفسور تاراگون کمک گرفتم(در نسخه ترجمه شده، برگاموت آمده است. گمونم ترجمههای ایرانی قدیمی از نسخهی فرانسوی باشه).
آقا من دیدم به هر صورت که اینجا شدت و وضعیت خندیدنم رو بعد از خوندن این پست تشریح کنم، باز هم نمیشه که نمیشه، لذا از پروفسور تاراگون کمک گرفتم(در نسخه ترجمه شده، برگاموت آمده است. گمونم ترجمههای ایرانی قدیمی از نسخهی فرانسوی باشه).
2007/04/21
قاصد: پنجههاش از هر تیغی تیزتره.
چشمهای ترسناکش برق میزنه.
صداهایی که از میون دندونهای تیزش بیرون میآد، مو رو بر تن هر موشی راست میکنه.
از باد تندتر میدوه. همه جا میگرده، میچرخه، بو میکشه.
واااای، واااااااااای. هیچ موشی از دستش جون سالم به در نمیبره.
موش ناشناس بدنساز(همونی که اول تو زورخونه بود): این جونور کیه؟ بگو تا خودم حسابش رو برسم.
قاصد: هوووووممممم،هوووووووووووووومممم، گربهی سیااااااه.
موش ناشناس بدنساز غش میکند.
:)))) داشتم به اینشکلی که در زیر میبینید(البته موقع عکس گرفتن تکیه دادم) query مینوشتم و میفرستادم برا سرور عزیز، یهو به خودم اومدم دیدم دارم آهنگ قاصد رو زمزمه میکنم(البته زمزمه که چه عرض کنم!): آهای... به گوش... همگی به گوش-آهای اهالی شهر- خبر دارم خبر، بیاین میدان شهر(وسطش هم آشپزباشی میآد میگه: آقا معلم! آقا تعطیل کنید. آقا معلم: چی شده آشپزباشی؟ آشپزباشی: همه باید بریم میدون شهر بابام جان! قاصد خبر مهمی آورده). بعدش هم کاملن به صورت خودجوش این رو نوشتم.
جالبه که بعد از این همه سال هنوز نوار این فیلم بینظیر رو کلمه به کلمه حفظم.
پ.ن: الان یادم اومد. یکی دو هفته پیش، یه روز جمعه از صبح تا شب برای آبجی کوچولو "ای خروس سحری" میخوندم(همهی ورژنها رو، مربوط به قبل از همهی خروسرباییها!). همهی این الهامها هم موقع کار هجوم میآرن ها! فکر کن! داری سبک-سنگین میکنی که از tableadapter استفاده کنی یا datareader، یهو ناخوداگاه صدات بره بالا که " این دفعه پسته دارم، پستهی سربسته دارم، فندق نشکسته دارم، انار بیهسته دارم..." :)))))))))
چشمهای ترسناکش برق میزنه.
صداهایی که از میون دندونهای تیزش بیرون میآد، مو رو بر تن هر موشی راست میکنه.
از باد تندتر میدوه. همه جا میگرده، میچرخه، بو میکشه.
واااای، واااااااااای. هیچ موشی از دستش جون سالم به در نمیبره.
موش ناشناس بدنساز(همونی که اول تو زورخونه بود): این جونور کیه؟ بگو تا خودم حسابش رو برسم.
قاصد: هوووووممممم،هوووووووووووووومممم، گربهی سیااااااه.
موش ناشناس بدنساز غش میکند.
:)))) داشتم به اینشکلی که در زیر میبینید(البته موقع عکس گرفتن تکیه دادم) query مینوشتم و میفرستادم برا سرور عزیز، یهو به خودم اومدم دیدم دارم آهنگ قاصد رو زمزمه میکنم(البته زمزمه که چه عرض کنم!): آهای... به گوش... همگی به گوش-آهای اهالی شهر- خبر دارم خبر، بیاین میدان شهر(وسطش هم آشپزباشی میآد میگه: آقا معلم! آقا تعطیل کنید. آقا معلم: چی شده آشپزباشی؟ آشپزباشی: همه باید بریم میدون شهر بابام جان! قاصد خبر مهمی آورده). بعدش هم کاملن به صورت خودجوش این رو نوشتم.
جالبه که بعد از این همه سال هنوز نوار این فیلم بینظیر رو کلمه به کلمه حفظم.
پ.ن: الان یادم اومد. یکی دو هفته پیش، یه روز جمعه از صبح تا شب برای آبجی کوچولو "ای خروس سحری" میخوندم(همهی ورژنها رو، مربوط به قبل از همهی خروسرباییها!). همهی این الهامها هم موقع کار هجوم میآرن ها! فکر کن! داری سبک-سنگین میکنی که از tableadapter استفاده کنی یا datareader، یهو ناخوداگاه صدات بره بالا که " این دفعه پسته دارم، پستهی سربسته دارم، فندق نشکسته دارم، انار بیهسته دارم..." :)))))))))
2007/04/17
کازینو رویال رویت شد. خیلی بهتر از جیمز باندهای قبلی بود. خوشمان آمد. البته بهتر بود بین Coffee & Cigarettes(جدیدن DVD اش رو گرفتم) و Pan's Labyrinth دیده نمیشد.
تا ساعت ۲:۳۰ (صبح طبیعتن!)"گتسبی بزرگ" رو تموم کردم. به چشمهای دردناک و خوابآلودگی شدید روز بعدش میارزید(گرچه اگر همون روز از من میپرسیدید، جواب دیگهای میدادم). کتاب، عالی بود. ترجمهی آقای امامی هم نه بینقص، ولی خوب بود. کلن از خواندنش بسی لذت بردیم.
درباره کتاب: The Great Gatsby - MSN Encarta(+) و The Great Gatsby:Novel Guide:Theme Analysis(+) و البته Wikipedia(+)
تا ساعت ۲:۳۰ (صبح طبیعتن!)"گتسبی بزرگ" رو تموم کردم. به چشمهای دردناک و خوابآلودگی شدید روز بعدش میارزید(گرچه اگر همون روز از من میپرسیدید، جواب دیگهای میدادم). کتاب، عالی بود. ترجمهی آقای امامی هم نه بینقص، ولی خوب بود. کلن از خواندنش بسی لذت بردیم.
درباره کتاب: The Great Gatsby - MSN Encarta(+) و The Great Gatsby:Novel Guide:Theme Analysis(+) و البته Wikipedia(+)
2007/04/14
"شب با هم فیلم چشمان تاریک اثر نیکیتا میخالکوف را دیدند و صبح روز بعد، در حالی که در خواب بود، جان سپرد." -از مقدمه کتاب فاصله، مجموعه داستانهای ریموند کارور
زمان خوندن این جمله حس عجیبی داشتم. خیلی ساده درباره مرگ نوشته. خیلی ساده رو روشن. انگار که مردن صبح بعد از شبی که در آغوش همسرت فیلم میخالکوف رو ببینی، خیلی طبیعی، و حتا به طرز باشکوهی پیش پا افتاده است. انگار زندگی کارور، به سادگی تموم شدن همون فیلم و بیرون اومدن گریزناپذیرش از دستگاه، تموم شده.
زمان خوندن این جمله حس عجیبی داشتم. خیلی ساده درباره مرگ نوشته. خیلی ساده رو روشن. انگار که مردن صبح بعد از شبی که در آغوش همسرت فیلم میخالکوف رو ببینی، خیلی طبیعی، و حتا به طرز باشکوهی پیش پا افتاده است. انگار زندگی کارور، به سادگی تموم شدن همون فیلم و بیرون اومدن گریزناپذیرش از دستگاه، تموم شده.
2007/04/09
2007/04/07
برگشتیم. مسافرت بدی نبود. بهترین جنبهاش همین جدا شدن از زندگی روزمرهی این شهر وحشتناک بود.
شمال چیزی هست که اینجا(لااقل؛ و مطمئنم خیلی جاهای دیگهی ایران) اثری ازش نیست. من اسمش رو میگذارم شخصیت طبیعت. انگار طبیعت هم جزوی از خانواده و زندگی روزمره مردمه. کاملن حضورش حس میشه.
الان تو صفحه مربوط به Horcrux در Wikipedia خوندم که ممکنه یکی از Horcrux ها، زخم هری باشه. البته تئوری کاملی نیست، مگر اینکه ولدمورت زمانی که اقدام به کشتن هری میکنه و نفرینش به خودش برمیگرده، ناخواسته یک Horcrux از مرگ لیلی پاتر درست میکنه.منطقی هم هست. و ارتباط ذهنی هری و ولدمورت رو توضیح میده. و اینکه هری نزدیک بودن ولدمورت رو حس میکنه. و کلن ارتباط مرموز هری و ولدمورت به واسطهی وجود زخم پیشانی هری قابل توضیح میشه.
و اگر اینطور باشه، علت تاکید زیاد کتابها به اینکه چشمهای هری مثل چشمهای مادرشه مشخص میشه(و البته اینکه خانم رولینگ چندبار گفته که اینکه چشمهای هری شبیه چشمهای مادرشه خیلی مهمه).
و البته اگر اینطور باشه، حتا اگر ولدمورت کشته بشه هم، تا زمانی که هری زندهست، کاملن نابود نمیشه، مگر اینکه خود هری هم بمیره. البته تو پیشگویی گفته شده که یکی از این دو نفر به دست دیگری کشته میشه، اما هیچجا گفته نشده که حتمن هردو نفر باید زنده بمونن. جالبه، و البته به نظر من نامحتمل.
فیلم 36Quai des orfevres رو دیدم. بد نبود. شاهکار نبود به نظر من، اما به یکبار دیدنش میارزید. به هر حال دیدن ژرار دپاردیو و دنیل اتوی در کنار هم جالب بود. دیشب هم آبجی کوچیکه رو بردم اخراجیها. فیلم مبتذلی بود. خیلی سطحی، با کاراکترهای کلیشهای و شوخیهای تکراری. مخصوصن چون شنیده بودم که با "لیلی با من است" مقایسه شده، تفاوت دو فیلم خیلی بیشتر به نظر میاومد(بگذریم از جنجالسازیهای دهنمکی.البته انتظار دیگهای هم نمیرفت. آقای دهنمکی ممکنه بخواد به سرعت خودش رو به عنوان فیلمساز و "هنرمند" جا بندازه، اما ما گذشته رو فراموش نمیکنیم. میشه تلاش فیلمساز رو با کنارگذاشتن ذهنیت قبلی ما نسبت بهاش بررسی کرد، اما خاستگاه و سابقهی آقای دهنمکی فراموش شدنی نیست) . به هر حال از اینکه برای این فیلم وقت گذاشتم متاسفم.
شمال چیزی هست که اینجا(لااقل؛ و مطمئنم خیلی جاهای دیگهی ایران) اثری ازش نیست. من اسمش رو میگذارم شخصیت طبیعت. انگار طبیعت هم جزوی از خانواده و زندگی روزمره مردمه. کاملن حضورش حس میشه.
الان تو صفحه مربوط به Horcrux در Wikipedia خوندم که ممکنه یکی از Horcrux ها، زخم هری باشه. البته تئوری کاملی نیست، مگر اینکه ولدمورت زمانی که اقدام به کشتن هری میکنه و نفرینش به خودش برمیگرده، ناخواسته یک Horcrux از مرگ لیلی پاتر درست میکنه.منطقی هم هست. و ارتباط ذهنی هری و ولدمورت رو توضیح میده. و اینکه هری نزدیک بودن ولدمورت رو حس میکنه. و کلن ارتباط مرموز هری و ولدمورت به واسطهی وجود زخم پیشانی هری قابل توضیح میشه.
و اگر اینطور باشه، علت تاکید زیاد کتابها به اینکه چشمهای هری مثل چشمهای مادرشه مشخص میشه(و البته اینکه خانم رولینگ چندبار گفته که اینکه چشمهای هری شبیه چشمهای مادرشه خیلی مهمه).
و البته اگر اینطور باشه، حتا اگر ولدمورت کشته بشه هم، تا زمانی که هری زندهست، کاملن نابود نمیشه، مگر اینکه خود هری هم بمیره. البته تو پیشگویی گفته شده که یکی از این دو نفر به دست دیگری کشته میشه، اما هیچجا گفته نشده که حتمن هردو نفر باید زنده بمونن. جالبه، و البته به نظر من نامحتمل.
فیلم 36Quai des orfevres رو دیدم. بد نبود. شاهکار نبود به نظر من، اما به یکبار دیدنش میارزید. به هر حال دیدن ژرار دپاردیو و دنیل اتوی در کنار هم جالب بود. دیشب هم آبجی کوچیکه رو بردم اخراجیها. فیلم مبتذلی بود. خیلی سطحی، با کاراکترهای کلیشهای و شوخیهای تکراری. مخصوصن چون شنیده بودم که با "لیلی با من است" مقایسه شده، تفاوت دو فیلم خیلی بیشتر به نظر میاومد(بگذریم از جنجالسازیهای دهنمکی.البته انتظار دیگهای هم نمیرفت. آقای دهنمکی ممکنه بخواد به سرعت خودش رو به عنوان فیلمساز و "هنرمند" جا بندازه، اما ما گذشته رو فراموش نمیکنیم. میشه تلاش فیلمساز رو با کنارگذاشتن ذهنیت قبلی ما نسبت بهاش بررسی کرد، اما خاستگاه و سابقهی آقای دهنمکی فراموش شدنی نیست) . به هر حال از اینکه برای این فیلم وقت گذاشتم متاسفم.
2007/03/29
مدتهاست ننوشتم. نمیدونم، شاید به این یکی دو ماه استراحت نیاز داشتم. گمونم تمام انرژیای که برای نوشتن میگذاشتم، و انرژی خیلی کارهای دیگهام، این چند وقت فقط برای سازگار موندن با شرایط افتضاح فعلی صرف میشه.
سال جدید اومد و من واقعن هیچ حس خاصی ندارم. گمونم تنها وقتی واقعن اومدن سال جدید رو حس کنم که تنهای تنها باشم. البته که امسال زمان تحویل سال خواب تشریف داشتم و تنها و غیر تنها فرقی نداشت، ولی خب، این جمله قبلی که نوشتم جالبتره، اون رو بخونید!
دیشب بورات رو دیدم. به غایت مزخرف و چرند بود به نظر من. پر مسخرهبازی و صحنههای مهوع. اصلن خوشم نیومد.
میگم که، میخوام قیافه اینجا رو یه خرده به هم بریزم. منظورم اینه که... خب این همه مربع و مستطیل و سایر اشکال هندسی که از سر و کله این وبلاگ آویزونه و آپدیت هم نمیشه، واقعن افسردگیآوره. سال پیش fkngwstd پرسید تو این لیست لینک به این دور و درازی، به همه لینکها سر میزنم؟ جوابم مثبت بود و هنوز هست. اما از خوندن خیلیهاشون واقعن لذت نمیبرم، فقط محض جالب بودن میخونمشون. میخوام اونها رو هم حذف کنم، یا لااقل جداشون کنم با یه عنوان دیگه. خلاصه میخوام یه خرده مینیمال کنم سر و وضع اینجا رو.
همین دیگه! باز هم خواهم نوشت(گرچه که بارها این رو گفتم و بعدش ناپدید شدم، در نتیجه هیچ حساب و کتابی نداره).
سال جدید اومد و من واقعن هیچ حس خاصی ندارم. گمونم تنها وقتی واقعن اومدن سال جدید رو حس کنم که تنهای تنها باشم. البته که امسال زمان تحویل سال خواب تشریف داشتم و تنها و غیر تنها فرقی نداشت، ولی خب، این جمله قبلی که نوشتم جالبتره، اون رو بخونید!
دیشب بورات رو دیدم. به غایت مزخرف و چرند بود به نظر من. پر مسخرهبازی و صحنههای مهوع. اصلن خوشم نیومد.
میگم که، میخوام قیافه اینجا رو یه خرده به هم بریزم. منظورم اینه که... خب این همه مربع و مستطیل و سایر اشکال هندسی که از سر و کله این وبلاگ آویزونه و آپدیت هم نمیشه، واقعن افسردگیآوره. سال پیش fkngwstd پرسید تو این لیست لینک به این دور و درازی، به همه لینکها سر میزنم؟ جوابم مثبت بود و هنوز هست. اما از خوندن خیلیهاشون واقعن لذت نمیبرم، فقط محض جالب بودن میخونمشون. میخوام اونها رو هم حذف کنم، یا لااقل جداشون کنم با یه عنوان دیگه. خلاصه میخوام یه خرده مینیمال کنم سر و وضع اینجا رو.
همین دیگه! باز هم خواهم نوشت(گرچه که بارها این رو گفتم و بعدش ناپدید شدم، در نتیجه هیچ حساب و کتابی نداره).
2007/02/07
از اینجا:
"I had a good raincoat then, a Burberry I got in London in 1959. Elizabeth thought I looked like a spider in it. That was probably why she wouldn't go to Greece with me. It hung more heroically when I took out the lining, and achieved glory when the frayed sleeves were repaired with a little leather. Things were clear. I knew how to dress in those days. It was stolen from Marianne's loft in New York sometime during the early seventies. I wasn't wearing it very much toward the end."
2007/02/05
Departed را دیدیم. جالبه. من از مت دیمون اصلن خوشم نمیآد(گرچه که گود ویل هانتینگ رو دوست داشتم(، از مارک والبرگ کمی تا قسمتی متنفر بودم، قبل از اسکورسیزی هم از دیکاپریو خوشم نمیآمد. تنها یازیگر مورد علاقهام تو این فیلم نیکلسون بود. اما... اما... اما... یه سری بازی درجه یک دیدم. مارک والبرگ و دیمن عالی بودن. و باز از اونها بهتر، دیکاپریو. این بشر خدا بود. بینظیر بود. کلن فیلم در حد شاهکار نبود(به نظر بندهی حقیر البته. وگرنه کیه که به آقا-مستر اسکورسیزی- از این حرفها بزنه!). فیلمبرداری یکی دو جا اعصاب خردکن بود(کاملن تو ذوق میزد). در مورد موسیقی هم، خب درست یا غلط فکر میکردم فرق اسکورسیزی و کوبریک رو میشه از مقایسهی موسیقی متن Eyes wide shut یا اودیسه ۲۰۰۱ و Departed به روشنی تشخیص داد.
و فیلم دیگری دیدم به نام Maria full of grace. توضیح نمیدم، خودتون اگر گیرتون اومد ببینید. فیلم بینظیر بود. یکی از بهترین فیلمهایی که این چند وقت دیدم.
شناسنامه فیلم(+)
و
نقد فیلم در
Newyork Post(+)
Washington Post(+)
Chicago Sun Times(+)
Time(+)
Premiere(+)
The New Yorker(+)
همین! دوشنبهی آینده امتحان 431-70 دارم. به شدت در حال پر کردن خلا اطلاعاتی در مورد EndPoint ها و XML هستم.
و فیلم دیگری دیدم به نام Maria full of grace. توضیح نمیدم، خودتون اگر گیرتون اومد ببینید. فیلم بینظیر بود. یکی از بهترین فیلمهایی که این چند وقت دیدم.
شناسنامه فیلم(+)
و
نقد فیلم در
Newyork Post(+)
Washington Post(+)
Chicago Sun Times(+)
Time(+)
Premiere(+)
The New Yorker(+)
همین! دوشنبهی آینده امتحان 431-70 دارم. به شدت در حال پر کردن خلا اطلاعاتی در مورد EndPoint ها و XML هستم.
2007/01/25
و شیخنا فرمود:
No matter how he tried, he could not break free
و در نتیجهی این تلاش نامیمون(به سبب تقارن بدیمن صورت فلکی جبار و نواحی تحتانی دب اکبر-در متن اصلی، دب اصغر آمده، اما به دلیل صغر سن سانسور شد):
And the worms ate into his brain
پ.ن: و خدای را سپاس میگوییم که قیافهی آقای واترز نه شبیه رابرت ردفورد یا پل نیومن، که شبیه بیل(یکی از ادوات کشاورزی. برای کوبیدن بر سر نیز بهکار میرود. استفادهی طبی و خواص نامکشوف فراوان دارد.) میباشد. و اگر اینگونه نبود، همانا ما در این ساعت به جای پینکفلوید، مشغول گوشدادن به Backstreet Chaps با صدای راجر واترز بودیم که ميخواند:
I'm a rebel... an outlaw
as long as you love me
No matter how he tried, he could not break free
و در نتیجهی این تلاش نامیمون(به سبب تقارن بدیمن صورت فلکی جبار و نواحی تحتانی دب اکبر-در متن اصلی، دب اصغر آمده، اما به دلیل صغر سن سانسور شد):
And the worms ate into his brain
پ.ن: و خدای را سپاس میگوییم که قیافهی آقای واترز نه شبیه رابرت ردفورد یا پل نیومن، که شبیه بیل(یکی از ادوات کشاورزی. برای کوبیدن بر سر نیز بهکار میرود. استفادهی طبی و خواص نامکشوف فراوان دارد.) میباشد. و اگر اینگونه نبود، همانا ما در این ساعت به جای پینکفلوید، مشغول گوشدادن به Backstreet Chaps با صدای راجر واترز بودیم که ميخواند:
I'm a rebel... an outlaw
as long as you love me
2007/01/22
بنگرفت در تو گریهی حافظ به هیچ رو
بدان(و آگاه باش) که بسیار انسان ضایعی هستی!
بدان(و آگاه باش) که بسیار انسان ضایعی هستی!
2007/01/21
آقا این آلبوم Pros and cons of hitchhiking راجر واترز فوقالعادهست. معرکهست. بینظیره. مثل بهترین آلبومهای پینکفلوید-The wall و Final Cut- آدم رو میگیره.
در همین راستا، دیدید آهنگ Therion رو برای تبلیغ ماکارونی گذاشتن؟ بدسلیقگی از این بدتر ممکنه؟ به نظرم دمیسس روسس انتخاب مناسب تری بود! آخه واقعن تریون با اون ابهتش، اون هم آهنگ Rise of Sodom and Gomorrah؟ جدی با اون آهنگ آدم دلش می خواد با یه چاقوی تیز به یه میگوی زشت حمله ور بشه، نه این که خیلی با کلاس ماکارونی دور چنگالش بپیچه و بخوره و دور دهانش رو هم با دستمال پاک کنه.
احتمالن بعد از این برای تبلیغ بانکها هم، تم مشهور پدر خوانده رو استفاده میکنن(یا Once you had gold از Enya). برای روایت فتح از Dogs of war دیوید گیلمور یا One متالیکا، و برای مرکز تبلیغات اسلامی، Stairway to heaven رو.
حالا که فکرش رو میکنم، برای تبلیغ چیپس چیتوز هم میشه از جیمز بلانت استفاده کرد و برای جلسات هیات دولت هم "هو لت د داگز اوت"(تنها صحنهی جالب مردان سیاهپوش ۲، اون صحنهای بود که اون موجود بیگانه که به شکل سگ بود، سرش رو از پنجره ماشین کرده بود بیرون و با این آهنگ، هد میزد :)) ).
برای تم اخبار هم میشه از Not now John استفاده کرد(با یه کلیپ از آلن پارکر که توش "عالیجناب-آقای-حیاتی" داره نقشهی ایران رو با به تکه نون بربری کنجدی میخوره و با دهن پر میگه: "آقای الف-نون آنگاه افزود:'مگی وات هو وی دان؟' ". مایکل مور هم اون طرف صورتش رو سیاه کرده و داره داریه میزنه و میرقصه و گردنش رو(البته اون قسمت بسیار محدودی که از گردنش معلومه!) تکون میده). برا نماز جمعه هم میشه از What God wants آقای واترز استفاده کرد یا از Losing my religion. و برای برنامهی کوله پشتی و مجری بینظیرش، بریتنی رو پیشنهاد میکنم. برای شورای نگهبان، Fletcher memorial پیشنهاد میشود یا "منا منا"(آهنگ اون کلیپه بود، یادتونه؟ اگر یادتونه که یادتون میآد، اگر نه هم که با این نشونی دقیقی که من دادم ...).
برای برنامه کودک، Anathema یا Linkin Park و یا حتا بهتر، Eminem پیشنهاد میشود. برای سخنرانیهای حسنی، Crazy Frog پیشنهاد میشود. برای عنوانبندی "صداهای ماندگار"، موسیقی کانتری- آلن جکسن، گارت بروکس یا جان دنور- پیشنهاد میشود. برای سازمان زیباسازی و فضاهای سبز، Fake plastic trees پیشنهاد میشود. برای گزارش ورزشی، We are champions از کوئین.
خب بسه! جلو من رو نگیرید همینطور این مطلب بیمزه رو ادامه میدم.
همین!
در همین راستا، دیدید آهنگ Therion رو برای تبلیغ ماکارونی گذاشتن؟ بدسلیقگی از این بدتر ممکنه؟ به نظرم دمیسس روسس انتخاب مناسب تری بود! آخه واقعن تریون با اون ابهتش، اون هم آهنگ Rise of Sodom and Gomorrah؟ جدی با اون آهنگ آدم دلش می خواد با یه چاقوی تیز به یه میگوی زشت حمله ور بشه، نه این که خیلی با کلاس ماکارونی دور چنگالش بپیچه و بخوره و دور دهانش رو هم با دستمال پاک کنه.
احتمالن بعد از این برای تبلیغ بانکها هم، تم مشهور پدر خوانده رو استفاده میکنن(یا Once you had gold از Enya). برای روایت فتح از Dogs of war دیوید گیلمور یا One متالیکا، و برای مرکز تبلیغات اسلامی، Stairway to heaven رو.
حالا که فکرش رو میکنم، برای تبلیغ چیپس چیتوز هم میشه از جیمز بلانت استفاده کرد و برای جلسات هیات دولت هم "هو لت د داگز اوت"(تنها صحنهی جالب مردان سیاهپوش ۲، اون صحنهای بود که اون موجود بیگانه که به شکل سگ بود، سرش رو از پنجره ماشین کرده بود بیرون و با این آهنگ، هد میزد :)) ).
برای تم اخبار هم میشه از Not now John استفاده کرد(با یه کلیپ از آلن پارکر که توش "عالیجناب-آقای-حیاتی" داره نقشهی ایران رو با به تکه نون بربری کنجدی میخوره و با دهن پر میگه: "آقای الف-نون آنگاه افزود:'مگی وات هو وی دان؟' ". مایکل مور هم اون طرف صورتش رو سیاه کرده و داره داریه میزنه و میرقصه و گردنش رو(البته اون قسمت بسیار محدودی که از گردنش معلومه!) تکون میده). برا نماز جمعه هم میشه از What God wants آقای واترز استفاده کرد یا از Losing my religion. و برای برنامهی کوله پشتی و مجری بینظیرش، بریتنی رو پیشنهاد میکنم. برای شورای نگهبان، Fletcher memorial پیشنهاد میشود یا "منا منا"(آهنگ اون کلیپه بود، یادتونه؟ اگر یادتونه که یادتون میآد، اگر نه هم که با این نشونی دقیقی که من دادم ...).
برای برنامه کودک، Anathema یا Linkin Park و یا حتا بهتر، Eminem پیشنهاد میشود. برای سخنرانیهای حسنی، Crazy Frog پیشنهاد میشود. برای عنوانبندی "صداهای ماندگار"، موسیقی کانتری- آلن جکسن، گارت بروکس یا جان دنور- پیشنهاد میشود. برای سازمان زیباسازی و فضاهای سبز، Fake plastic trees پیشنهاد میشود. برای گزارش ورزشی، We are champions از کوئین.
خب بسه! جلو من رو نگیرید همینطور این مطلب بیمزه رو ادامه میدم.
همین!
2007/01/17
آقا به حول و قوه الاهی IT به صورت کامل اسلامی شد. باور کنید شد.
خبر رو بخونید: لوح فشردهي سيستم عامل ويندوز XP اسلامي طراحي شد
میگم که... چیزه... دنیای اسلام پیشرفت میکنه ها! باور کن! اون از وزیر، اون از وکیل، اون از سیاست و استراتژی و دیپلماسی، این هم از استعداد(مطمئن باشید کلی هم بودجه صرفش شده).
از تکنولوژی فرار کرده بودم به اینجا، یه دوستی این خبر رو برام میل کرد(با اشتهای تمام! یک لیوان آب هم روش). کلی مشعوف شدم به جان شما. گرچه کمی ظالمانهست، اما همیشه میتونیم بعد ناامید کننده و افسردهکنندهی این اتفاقات رو رها کنیم و محض کشیده شدن دست و پای ذهن و برطرف شدن خستگیاش، کمی بخندیم.
خبر رو بخونید: لوح فشردهي سيستم عامل ويندوز XP اسلامي طراحي شد
میگم که... چیزه... دنیای اسلام پیشرفت میکنه ها! باور کن! اون از وزیر، اون از وکیل، اون از سیاست و استراتژی و دیپلماسی، این هم از استعداد(مطمئن باشید کلی هم بودجه صرفش شده).
از تکنولوژی فرار کرده بودم به اینجا، یه دوستی این خبر رو برام میل کرد(با اشتهای تمام! یک لیوان آب هم روش). کلی مشعوف شدم به جان شما. گرچه کمی ظالمانهست، اما همیشه میتونیم بعد ناامید کننده و افسردهکنندهی این اتفاقات رو رها کنیم و محض کشیده شدن دست و پای ذهن و برطرف شدن خستگیاش، کمی بخندیم.
2007/01/14
-عرض کنم که یک نفر سرچ کرده "الطیور" و آمده به وبلاگ من. ۲ دقیقه سکوت میکنیم.
پ.ن: ای کسانی که چهارگانهی "راما"ی آرتور.سی.کلارک را خواندهاید! ۴ نوع بایوت "نیو ایدن" یادتان است؟ در مورد کاواباتا اینجا بخوانید.
پ.پ.ن: در مورد پ.پ.ن پست قبلی، یک "هنوز متولد نشده" جا افتاده که نگار به درستی(و با بدجنسی) به حساب همان سوال مهم گذاشت و ختم به خیر گردید. در همین مورد، کلی نقد منفی در مورد iPhone و آقای جابز خواندم. این مقاله هم از نیویورک تایمز خواندنی ست.
همین...
پ.ن: ای کسانی که چهارگانهی "راما"ی آرتور.سی.کلارک را خواندهاید! ۴ نوع بایوت "نیو ایدن" یادتان است؟ در مورد کاواباتا اینجا بخوانید.
پ.پ.ن: در مورد پ.پ.ن پست قبلی، یک "هنوز متولد نشده" جا افتاده که نگار به درستی(و با بدجنسی) به حساب همان سوال مهم گذاشت و ختم به خیر گردید. در همین مورد، کلی نقد منفی در مورد iPhone و آقای جابز خواندم. این مقاله هم از نیویورک تایمز خواندنی ست.
همین...
2007/01/11
اصولن تغییر روند فکری، تغییر دیدگاه، تغییر روش دید، تغییر روش برخورد با مسائل و خیلی تغییرهای دیگر با تغییر سوال "کجای کارهای من به آدم نرفته؟" به سوال "کجای کارهای من به آدم رفته؟" با وضوح تمام مشخص میشود.
پ.ن: آقا جدی بگیرید این Frank Zappa را! در ضمن یک فقره آهنگ گوش نمودیم از ال دی میولا و پاکو دلوچیا. بینظیر بود. در اسمش "مدیترانه" داشت. اما حتمن آپلود میکنیم که گوش کنید و نظر ندهید و زیر لب ناسزا بگویید که "کدام کارش به آدم رفته؟"!
پ.پ.ن: هنوز iPhone اپل از طرف سیسکو سو شد. چه دعوایی بشود!
پ.ن: آقا جدی بگیرید این Frank Zappa را! در ضمن یک فقره آهنگ گوش نمودیم از ال دی میولا و پاکو دلوچیا. بینظیر بود. در اسمش "مدیترانه" داشت. اما حتمن آپلود میکنیم که گوش کنید و نظر ندهید و زیر لب ناسزا بگویید که "کدام کارش به آدم رفته؟"!
پ.پ.ن: هنوز iPhone اپل از طرف سیسکو سو شد. چه دعوایی بشود!
2007/01/10
Viva schopenhauer
پ.ن: شیخنا و مولانا Frank Zappa میفرماید: My guitar wants to kill your mamma!
پ.ن: شیخنا و مولانا Frank Zappa میفرماید: My guitar wants to kill your mamma!
Subscribe to:
Posts (Atom)