2005/05/25

-چشم سرخ خطر

اينترنت اکسپلورر ويندور کامپيوترم نابود شده. يعنی به باد فنا رفته. صفحه‌های وب رو باز نمی‌کنه. جالبی قضيه اينه که مثلن عکس رو باز می‌کنه، يا فايل فلش رو، اما وب‌پيج رو نه!
دوباره نصبش کردم. از sfc استفاده کردم. با ۴-۳ تا نرم‌افزار Anti Hijack استارت‌آپش رو چک کردم. حتی چند تا از سرويس‌های مشکوک ويندوز رو غيرفعال کردم، اما فايده نداشت. مشکل هم قطعن تو استارت‌آپ اينترنت اکسپلورره، چون توی خود اکسپلورر ويندوز صفحه‌ها رو باز می‌کنه(برای اطلاع دوستان اين‌ روزها به شدت به فولدر My Documents علاقه‌مند شدم. آدرس صفحه‌هايی که با فايرفاکس مشکل دارن رو توی قسمت آدرس My Documents تايپ می‌کنم و خلاصه به سختی و مشقت بازشون می‌کنم. اين توضيح فقط از جهت مفهوم نمودن مطالب نامفهوم ذکر شده بيان شده، و هيچ ارزش حقيقی يا حقوقی ندارد!). بنابراين فعلن به آغوش نه چندان پرمحبت فايرفاکس روی آورده‌ايم و بسی لذت می‌بريم وقتی اين همه صفحه‌ی باکلاس و خوش‌تيپ می‌بينيم که با فايرفاکس سازگار نيست!
و در همين راستا، ای کسانی که از فايرفاکس استفاده می‌کنيد. اون بالا، زير دکمه‌های پايه‌(بستن-ماکسی‌مايز-مينی‌مايز) يه علامت کوچک قرمز رنگ هست که چشم سرخ خطره! يعنی يه کريتيکال آپديت هست که حتمن بايد بگيريد. و حتمن بگيريدش! الان رفته بودم مشکلاتی که اين پچ از بين می‌بره رو می‌خوندم. انواع و اقسام مشکل رو برطرف می‌کنه. يعنی اگر الان از فايرفاکس پچ نشده استفاده می‌کنيد، احتمالن از انواع ويروس و نرم‌افزارهای Hijack و بسته‌شدن ناگهانی صفحه‌ها گرفته تا پوسيدگی دندان‌ها و عود کردن ناگهانی ميگرن شما مربوط به باگ‌های فايرفاکس می‌شه(اين‌طور نوشته بود البته! ما که نديديم).

-و من يکی‌-دو روز وجود نداشتم در اين‌جا ...

يکی دو روز از صحنه‌ی اين روزگار غريب غايب بوديم. سرمان به کارهای بی‌شماری که از در و ديوار(و البته، سر تاج‌دار و کله مبارک‌‌‌مان) آويزان بودند و تاب می‌خوردند، گرم بود. نامه‌ی نيلی رو جواب ندادم تا کار از کار گذشت. هنوز هم حتا وقت نکردم چک کنم ببينم واقعن بلاگر عقلش کم شده يا نه. اما اين چند روز مشکل داشت. اول وب‌لاگ پرگل، بعد نگار، الان هم ظاهرن sheeplog مشکل‌دار شدن. يعنی بلاگر، Error 404 می‌ده. حتا باخبر شدم وب‌لاگ خودم هم مدتی اين‌طور بوده. خلاصه اگر وب‌لاگ‌تون مدتی ناپديد شد، نترسيد و نلرزيد، که ظاهرن مشکل داخلی خود سايته، و مطالب گهربارتون به محل جمع‌آوری نی‌های عرب، منتقل نخواهد شد.

-ای مهربان چراغ نياور(امضا: برادر دراکولا)، ۲ تا شمع روشن کن فقط!(امضا: مادر ترزا)

يکی دو هفته‌ پيش، ديوارنوشته‌ها دو ساله شد. اصلن نمی‌خواستم از اين نوع نوشته‌های جمع‌بندی پايان سال بنويسم که "آی من در اين دو سال بسيار عاقل گرديده‌ام، و بسيار بچه‌ی خوبی بوده‌ام، و حتی هر شب دندان‌هايم را مسواک زده‌ام"، يا مسائل سياسی و اجتماعی و وب‌لاگستانی! رو، يا حتی خودم رو تحليل کنم، يا هرچی. به هر حال، دو سال چرند نوشتن که اين حرف‌ها رو نداره که!
فقط در آستانه‌ی شروع سال سوم، طبق عادت، يکی دوساعتی در مجمع‌الجزاير متفکر‌گونه! قدم می‌زديم و می‌انديشيديم که چرا می‌نويسيم و اصولن چه بوده‌ست مراد وی از اين ساختنم(اين رو از زبان وب‌لاگ نوشتم!). به اين نتيجه رسيدم که جدا از ماسک، و لايه‌ی جدی، و لايه‌ی تحليل‌گر داخلی، و باقی لايه‌ها(من از همون اولش به زمين‌شناسی علاقه داشتم!) لايه‌ی ديگری هست، پر از اتفاقات کوچک و فکرهای نه‌چندان‌ کوچک، ولی بدون دنباله و کوتاه. که اين شخصيت من اين‌جا نمود پيدا می‌کنه(خودم که دچار دوگانه‌گی و حتی سه‌گانه‌گی و حتی بيشتر شدم با اين "سبک‌نوشتن‌-عوض-‌کردن"ام)
همين ديگه! پير شديم رفت!

No comments: