2004/03/06

اي بابا اين تلفن نادون هم گذاشت درست موقع تعطيلات قطع شد. اينقدررررررر اينترنت خونم اومده پايين :((

نمي دونم چرا اينقدر داستان زنده به گور هدايت رو دوست دارم. فوق العاده تاثير گذاره. يه جورايي تلخ، و فوق العاده واضح و دقيق.

حالا که حرف هدايت شد، يکي از مفرح ترين و خنده دار ترين متن هايي که تا حالا خوندم "کاروان اسلام در بلاد کفر" هدايت بوده.
تيغ طنزش برنده ست. و توصيفش دقيق. حتي دلت براي آدم هاي داستان هدايت مي سوزه. براي سکان الشريعه و تاج المتکلمين وبقيه. حيف که توي دنياي واقعي اينجور آدم ها قابل دلسوزي نيستند، وگرنه زندگي راحت تر مي شد. خيلي راحت تر.

جالبي نوشته هاي هدايت اينه که پست ترين و منفور ترين آدمها هم لااقل قابل ترحم هستند. يعني اکثراً قرباني جامعه شون هستن و مجبور به پست بودن.
هرکدوم از داستان هاش رو که ببينيد همينطوره. هيچوقت کسي رو له نکرده. همه براي خودشون يه دليلي دارن که توي دنياي خودشون معتبره. و جالب اينکه همه مي دونن که کارشون توي دنياي بقيه پذيرفته نيست، اما انجامش مي دن. مثل عروسک هاي خيمه شب بازي خيلي بزرگي که اسمش زندگيه.
همه توي دنياي پستشون مثل يه مجموعهء بزرگ حيوانات کوچک و ناچيز پرسه مي زنن و مي خزن و مي درن(داستان طلب آمرزش رو بخونيد.زن چقدر طبيعي از آدم کشي حرف مي زنه و بعدش هم عذاب وجدانش به خاطر جهنمه نه آدمهايي که کشته.). کسي هم که از جريان جامعه بياد بيرون توسط پس مونده هاي همون جامعه از بين مي ره(داش آکل. کسي که از اون چيزي که بود، بالاترين حد پذيرفتني اجتماع بود. بعد از اينکه عاشق شد، از سکه افتاد و اخرش هم کشته شد.)

گاهي مي ترسم اين تحليل هاي چرندي که از مسائل مختلف مي کنم، حالا چه ادبي يا راجع به موسيقي يا هر چيز ديگه اي، يه کسي که واقعاً توي اين زمينه اطلاعات داشته باشه(مثلا براي اين نوشته ها کسي که توي رشتهء ادبيات تحصيل کرده باشه) بخونه و من رو مسخره کنه. يا اين نوشته ها به نظرش احمقانه بياد.

چهارشنبه شب:
خيلي خوبه کسي رو داشته باشي که بتوني حرفت رو راحت بهش بگي. عجيبه که حرف هايي که هيچ وقت از دلت بيرون نميآن اينقدر راحت مي توني يه دفعه به يه نفر بگي.
اون هم براي مني که اين مريضي وحشتناک رو دارم که نمي تونم به کسي کاملاً نزديک بشم.
خيلي خوبه که با يه نفر صرف نظر از جنسيتش دوست باشي، و اون بفهمه.
يه مدت درازه يه جور ديدگاه پوچي نسبت به همه چيز پيدا کردم. يه جور بي تفاوتي و بي اهميتي براي هر اتفاقي که اطرافم مي افته.
اين رو توي خودم مي بينم و رنج مي برم. به هر حال هر جور بخوايد حساب کنيد، جالب نيست که صبح که بيدار مي شي، دنبال يه دليل زورکي براي زندگي کردن باشي. يه بهانه يا انگيزهء کوچک که بتوني به خاطر اون از رختخواب بياي بيرون و بري سراغ وظايف روزانه: غذا خوردن، دانشگاه رفتن، درس خوندن، با کامپيوتر کار کردن، حرف زدن، خنديدن ... زندگي کردن.
گاهي فکر مي کنم به کل زندگيم. مي بينم بهترين چيزهايي که توي زندگيم به دست آوردم دوست هام هستن.
و بين دوست هام، نمي تونم تصور کنم کسي از اون بهتر باشه.
دوستي با اون و همسرش آرامش بخشه ... بي نهايت آرامش بخش.
خوبه که با يه نفر به عنوان يه انسان دوست باشي و به عنوان يه انسان پذيرفته بشي.
شايد شمايي که وب لاگ مي نويسيد حس من رو بفهميد. اينکه با يه نويسنده بد جور احساس نزديکي مي کنيد. بدون توجه به اينکه طرف زنه يا مرد، بزرگه يا کوچک، يا چه شکليه، پوستش چه رنگيه، يا هزار مسالهء مختلف ديگه که توي رابطهء حضوري هست. من با اين آدم اينطور دوستم. يه جور دوستي خيلي سطح بالا.
چرا اين متن رو نوشتم؟ براي اينکه همين يک ساعت پيش براي تولدش رفته بوديم بيرون. وقتي تموم حس پوچي و بيهودگيم رو توي 4-3 جمله بهش گفتم، تازه فهميدم چرا شبي که خداحافظي مي کرد، من و امير اونطور گريه کرديم.
دارم به اين نتيجه مي رسم که هر کس که فکر مي کنه کوچکترين جنبهء زندگي رو شناخته، سخت در اشتباهه. زندگي همه چيزش عجيبه و غير قابل پيش بيني.
اميدوارم با همسرش، هميشه خوشبخت ترين آدم هاي دنيا باشن.
...
و هنوز تو نيستي.
اول کنکور، حالا مريضي پدرت. و مني که به تو احتياج دارم. و البته مهم نيست.
جالبه که آدم ها چطور مي تونن خودشون رو با شرايط وفق بدن. يه جوري انگاري کش ميان.
من راجع به خودم هيچ وقت تصور نمي کردم اينقدر نسبت به يه نفر بتونم انعطاف پذير باشم. اينکه با وجودي که خودم در بدترين شرايط بودم و واقعاً بهش احتياج داشتم، وقتي ديدم يه مقدار شرايطش خوب نيست سعي کردم حداقل بار روي دوشش نباشم. حالا هم که پدرش مريضه به همون شکل. در حالي که فقط بودنش مي تونست کمکم باشه. اما يک ماه و نيمه که نيست. و من سعي کردم براش باشم(چقدر تونستم نمي دونم).
همه چيز زندگي عجيبه. و بي نهايت جالب. فقط اگر ممکنه من ترجيح مي دم تماشاگر باشم تا بازيگر. مرسي :).

راستی دلم هم خیلی برات تنگ شده

No comments: