2004/03/07

-تلفن هنوز قطعه. من هنوز از دانشگاه پست مي کنم.
به نگار: دو بار برات جواب نوشتم اما نتونستم بفرستم. امروز دوباره سعي مي کنم.

-يه زماني غير از کلاسيک و يه مجموعهء خيلي انتخابي از پاپ و راک، هيچ جور موسيقي ديگه اي گوش نمي دادم. اما اين روزها بدجور زدم تو کار خشانت. البته ديگه نهايت خشانت من مالمستين و آهنگ هاي آروم متاليکاست، اما خب، براي کسي که اونطوري موسيقي گوش مي داده خيلي سنگينه.
به اين مي گن معصوميت از دست رفته، نه؟
اين آلبوم آخر LinkinPark (اسمش يادم رفته) يه آهنگ داره به اسم Breaking The Habit. خيلي قشنگه. مرتب دارم گوشش مي دم. ليريکش قشنگه. فضاي آهنگش هم خوبه.

-صدهاهزار سال پيش، اون زماني که ماموت ها روي زمين حکم فرمايي مي کردند و نسل دودو ها هنوز منقرض نشده بود و قارهء آتلانتيس هنوز زير آب نرفته بود، من يه سي دي MP3 براي يه دوستي توي تهران فرستادم. حالا تازه خبردار شدم که به علت موارد غير مجاز روي CD ، CD فرستاده نشده و توسط ادارهء پست ضبط شده.
دو حالت بيشتر نداره. يا اينکه طرف براي مبارزه با شيطان CD رو سوزونده که ... خب هيچي. يا اينکه از CD خوشش اومده دودرش کرده. که در اين صورت خيلي آدم جالبي بوده. چون روش EVanescence و Haggard و خلاصه توي سبک هاي Gothic Metal ريخته بودم. و کساني که اين نوع موسيقي رو گوش مي کنن زياد نيستن.

- من نمي دونم اون هايي که مثلاً 100 سال زندگي مي کنن، چطور تحمل مي کنن؟!!
من 22 سال زندگي کردم که 4 سالش زندگبي بوده و باقيش يه جور روياي قبل از بيداري، اما بريدم و جداً خسته شدم. اصلاً تصورش رو هم نمي تونم بکنم که 40-30 سال ديگه هم زنده باشم.

-اينجا خيلي مبتذل شده؟ راستش يه مقدار دارم از اين وبلاگ سو استفاده مي کنم. بعضي از حرف ها رو نمي شه گفت. اينجا شده يه جور شبه خاطرات. جدا از اون يه سري از احساسات سطحيم رو اينجا مي نويسم. اين طوري از سرريز نمي شن. همين.

No comments: