2004/08/12

I.Robot

بلاخره بعد از ۶ سال که اين فيلم I,Robot رو هارد کامپيوترم بود، ديدمش و بايد بگم اصلاً به نظرم جالب نبود!

در درجهء اول فيلم برگرفته از يه داستان کوتاه آسيموف به نام I,Robot بود. راجع به خود فيلم، پايانش خيلی آبکی بود. يعنی اون دست دادن انسان و ربوت به نظرم خيلی کليشه‌ای اومد. همينطور اون دست مصنوعی ويل اسميت که ظاهراً فقط برای يکی-دو تا صحنهء روبوتی گذاشته بودنش تو فيلم‌نامه. ضمن اين‌که هيچ دليل منطقی برای پارانويای ويل اسميت ارائه نشد. اون جريان تصادف هم به نظر من خيلی احمقانه بود. و ممکن بود دليلی برای تنفر از روبوت‌ها بشه، اما پارانويا، نه!
از اون که بگذريم می‌رسيم به قسمت روبوتی فيلم. به عنوان يکی از خوره‌های داستان‌های علمی تخيلی بايد بگم ۲ نوع داستان تخيلی داريم. يکی داستان جدی و آميخته با فلسفه و بر مبنای علميه، يه جورش هم صرف داستان سرگرم کننده که خيلی جاها با داستان ترسناک قاطی می‌شه و هدفش از موضوعش صرفاً تحت تاثير قرار دادن تماشاگره. به طبع اين دو نوع داستان، دو نوع فيلم تخيلی هم داريم. فيلم‌های جدی و فيلم‌های فانتزی درجه‌چندمی که توش پره از آدم‌های مريخی با ۶ تا گوش و موجودات فضايی که بچه‌ها رو مي‌دزدن و معمولاً به شکل انسانی اما وحشتناک يا حشرات عظيم‌الجثه نشون‌ داده می‌شن. جالبی اين‌ فيلم اين بود که از يه سری داستان پايه و کلاسيک که باعث به وجود اومدن چند تا اثر مهم شد، يه فيلم مبتذل ساخته.
ايراد‌های فيلم خيلی زياده. اولاً اين مشخص کردن ربوت‌های بد و خوب بدجوری تو ذوقم زد. هيچ دليلی نداره ربوت‌‌ها با چراغ‌های رنگی دوست يا دشمن بودن‌شون رو ثابت کنن. ديگه اين‌که با وجود اون سيستم پيچيدهء انعطاف چهره‌ای که برای ربوت‌ها در نظر گرفته بودن، اون جالت مکانيکی و تکه-تکهء بدن و اون سيم‌هايی که از گردن‌شون بيرون زده بود، غير قابل تحمل بود. جالب اين‌جاست که تو صحنهء درگيری پايانيش روی ساختار ويکی، ويل اسميت يکی-دو تاشون رو با کندن سيم‌های گردن‌شون می‌کنه.
ديگه اين‌که ديد‌شون از محيط آينده افتضاح بود. اولاً می‌تونستن فيلم رو به آيندهء دورتری منتقل کنن. چون تا سال ۲۰۳۵ که ساليه که ابتدای فيلم می‌نويسدش، حدوداً ۳۰ سال مونده. و با توجه به روند پيشرفت تکنولوژی مطمئناً يه همچين تحولی توی ربوت‌ها غيرممکن خواهد بود. اون ماشين‌های حمل ربوت که توی صحنهء حملهء ربوت‌ها به ماشين ويل اسميت نشون داده شدن ديگه نهايت بچه بازی بودن. با اون شکل آئروديناميک‌شون دقيقاً ۹۰ درجه چرخيدن و به شکل ۲ تا ديوار شروع به حرکت کردن. واقعاً مسخره بود.
خود ربوت‌ها هم مشکل زياد داشتن. اول اين‌که آسيموف توی اکثر داستان‌های کتاب I,Robot اش اسم‌های ربوت‌ها رو از يه ترکيب انگليسی انتخاب کرده بود. مثلاً سری SPD که می شد Speedy هم خوندشون يا سری QT که Cutie هم خونده می شد.سری NS هم تو داستان‌‌ها NS-2 بود که نستور خونده می‌شد. اما تو اين فيلم NS تبديل شده بود به سانی!!! يه ذره خلاقيت يا ظرافت بد نبود. يا لااقل از اسم‌های خود آسيموف استفاده می‌کردن. چهره‌شون هم مشکل داشت. اون همه احساس و تغيير که تو چهرهء يه ربوت ديده می‌شد، واقعاً باور نکردنی بود. مطمئناً ما با سال‌ها و سال‌ها ربوت ساختن هم به همچين پيشرفتی نمی‌رسيم.
ديگه اين‌که ما کلی ربوت داشتيم که از قانون اول پيروی نمی‌کردن. توی يکی از داستان‌های I,Robot سوزان کالوين می‌گه که برای ساختن مغزی که قوانين به اين شکل ۳ قانون داخلش نباشه، احتياج به تحقيقات و تغييرات فوق‌العاده زياديه، و نهايتاً هم بزرگ‌ترين بی‌ثباتی‌ای که می‌بينيم ربوتيه که قانون اولش تضعيف شده( اون ربوتی که بش گفته شده بود خودش رو گم کنه و اون هم خودش رو گم کرده بود).مطمئنم اگر اسيموف زنده بود به همچين برداشتی از داستان‌هاش اعتراض می‌کرد. هميشه توی داستان‌هاش قوانين ثابت و حکم‌فرما بودن، هرچند که تاقص. قوانين آسيموف نقص‌های خودشون رو دارن(مثل ربوت‌های سولاريا تو داستان "امپراتوری ربوت‌ها" که انسان بودن رو مترادف با داشتن لهجهء سولاريايی می‌شناختن و انسان‌های ديگه رو به عنوان اين‌که انسان نيستن، می‌کشتن)، اما من يادم نمی‌آد هيچ‌وقت ربوتی رو بدون پيروی از قوانين ديده باشم.

مشکل ديگهء فيلم سوزان کالوين بزرگه، که از يه زن سرد و شکننده و يه متخصص بزرگ، تبديل شده به يکی از اين دکترهای هاليوودی که فقط به خاطر جذابيت فيلم داخل فيلم‌نامه می‌شنو مسلماً سوزان کالوينی که تو نوشته‌های آسيموف بود خيلی جدی‌تر و باهوش‌تر و اهل عمل‌ تر بود.

فيلم مشکل زياد داشت. اين‌ها چيزهايی بود که من الان به ذهنم رسيد. اما به هر حال، اصلاً فکر نمی‌کردم اين‌طور بودجه رو هدر داده باشن برای ساختن اين فيلم بچه‌گانه.

No comments: