2005/01/02

ساعت ۳:۰۹ صبح ‌شنبه 12 دی
زل زدم به سقف، و فکر می‌کنم. گمونم از دست فکرهام فرار کردم اين‌جا. کامپيوتر رو خاموش می‌کنم. دوباره می‌رم و به پشت دراز می‌کشم و خيره می‌شم به سقف.

ساعت ۳:۲۷ دقيقه صبح شنبه 12 دی

گاهی هم البته حواسم پرت می‌شه به آرامش رخوت‌انگيز اما هشيار شب.

ساعت ۴:۰۷ صبح شنبه 12دی

۱۰ دقيقه‌ست با نگاهم رد نور مشبک چراغ راهرو رو روی سقف دنبال می‌کنم، و به صدای خزيدن چرخ‌های ماشينی که بيگاه از بلوار خلوت روشن از نور زرد و نارنجی رنگ چراغ‌ها رد می‌شد، گوش می‌کنم. و فکر می‌کنم. و فقط جای دود سيگاری که بپيچه طرف سقف خاليه.

ساعت ۴:۱۳ دقيقه صبح شنبه 12 دی

گمونم غير از من اون چشم قرمز رنگ تلويزيون هم شب‌ها رو دوست داشته باشه.

ساعت ۴:۴۰ دقيقه صبح شنبه 12 دی

اين Unforgiven II گوش دادن من هم از اون کارهای کليشه‌ايه.
پس به عنوان چاشنی Jazz هم گوش می‌کنم.

5 تمام! همان همان

فکر می کنم حتمن می دونی و می فهمی
بعد فکر می کنم گمونم می دونی و می فهمی
ترجيح می دم به عنوان يک اصل سعی کنم بخوابم.

پی‌نوشت: تمام ديشب که اين نوشته‌ها رو می‌نوشتم-امروز صبح اگر بخوام درست‌تر بگم- و امروز تا بعدازظهر فکر می‌کردم امروز يک‌شنبه ست. فقط گفتم که بدونيد از کرامات شيخ ما عجب نيست!

ciao

No comments: