2005/01/11

و زمانی می‌پنداشتيم که می‌فهمی. هيچی ديگه! حالا فهميديم که همه چيز فهميدن نيست.

آن‌گاه به ياد حرف‌های خود افتاديم! و فکر کرديم که اشتباه نکرده‌ايم، بلکه اشتباه شده!

و به هر حال اشتباه بر سر ما خراب گرديده گرديد، و همچنان نيز!

و جبران هم زمانی گفته بود: درد شما شکستن پوسته‌ايست که فهم شما را در بر دارد. و چه کسی بود صدا زد می‌خواهم نفهم بمانم؟

و جبران آن‌گاه هيچ نگفت چون من کتاب را بستم. و فکر کردم "چون آب در گودال خود خشکيد". خشکيد؟ خشکيد. کی خشکيد؟ مهمه؟ نه. نيست؟ نه. پس چرا خشکيد؟ ...

و "جان و دل و ديده هر سه را سوخته‌ايم"

همين

Ciao

انسان بودن بدون ژست‌های تهوع‌آور روشن‌فکرانه و بدون اشتياق به رهبر جامعه بودن و جريان ايجاد کردن. اين خبر رو ۲ بار خوندم. و از خوندنش لذت بردم.
روزى ۱۶ عمل جراحى رايگان- ماموريت انسان‌دوستانه تيم هفت نفره جراحان آلمانى در ايران

No comments: