و زمانی میپنداشتيم که میفهمی. هيچی ديگه! حالا فهميديم که همه چيز فهميدن نيست.
آنگاه به ياد حرفهای خود افتاديم! و فکر کرديم که اشتباه نکردهايم، بلکه اشتباه شده!
و به هر حال اشتباه بر سر ما خراب گرديده گرديد، و همچنان نيز!
و جبران هم زمانی گفته بود: درد شما شکستن پوستهايست که فهم شما را در بر دارد. و چه کسی بود صدا زد میخواهم نفهم بمانم؟
و جبران آنگاه هيچ نگفت چون من کتاب را بستم. و فکر کردم "چون آب در گودال خود خشکيد". خشکيد؟ خشکيد. کی خشکيد؟ مهمه؟ نه. نيست؟ نه. پس چرا خشکيد؟ ...
و "جان و دل و ديده هر سه را سوختهايم"
همين
Ciao
انسان بودن بدون ژستهای تهوعآور روشنفکرانه و بدون اشتياق به رهبر جامعه بودن و جريان ايجاد کردن. اين خبر رو ۲ بار خوندم. و از خوندنش لذت بردم.
روزى ۱۶ عمل جراحى رايگان- ماموريت انساندوستانه تيم هفت نفره جراحان آلمانى در ايران
No comments:
Post a Comment