-رياضيات پايهی همهی علمهاست. و اگر بخوای با يه مبحث علمی پايهای برخورد کنی، ناچار با رياضی هم برخورد میکنی، و ... خب خيلی بده ديگه.
يه جايی خوندم که هيچ انسانی در طول زندگيش نمیتونه اونقدر که تشنهی علم و اطلاعاته، بهدستشون بياره. ولی بايد به علم، صرفنظر از نوعش عشق بورزه تا بتونه بفهمه(منظور درک عميقه، نه فهميدن تنها).بايأ به کتاب عشقبازی کنه تا بتونه روحش رو يه مقدار آروم کنه.
خب حالا من میدونم. هرکسی که عاشق رياضی مهندسی باشه از نظر من لايق مرگه! و کسی رو که با کتاب رياضی مهندسی عشقبازی کنه در اولين فرصت با دستهای خودم خفهاش میکنم تا از اين زندگی ننگين خلاص بشه.
واقعن وقتی مباحث جالبی مثل سيستمعامل و پايگاه و معماری هست-بگذريم از مباحث غير کامپيوتری- چرا کسی بايد بخواد بشينه و رياضی مهندسی و آمار بخونه، و مثل من دپرس بشه؟
مگر اينکه سر جلسه برم سراغ اين و جواب تستهای آمار رو ازش بگيرم. البته احتمالن جواب تستهای معارف ۲ و تاريخ اسلام رو به جای آمار به من میده.
-خاصيت فکر شکسته اينه که معمولن قابل فهمه، ولی قابل نقلقول نيست.
-تنها چيزی که الان میتونم گوش بدم، "رکوئيم جنگ" بنجامين بريتنه. اوضاع و احوال روحی کاملن مشخصه، و احتياج به توضيح بيشتر نيست :))
No comments:
Post a Comment