2004/08/31

عجيبه. می‌گم که ... چيزه ... خشن بشم؟ يعنی خشن که نه، واقع‌بين، عاقل. خشانت که از من بر نمی‌آد. حالا بشم؟

نمی‌تونم. همه‌اش ژسته!

به نظرم تب دارم.منظورم تب راستکيه! اين‌قدر استعاری حرف می‌زنيم که اگر يه نفر سکته کنه وداد بزنه ای به دادم برسيد دارم می‌ميرم، می‌شينيم می‌گيم اين بيچاره هم دچار ياس فلسفی شده، عاشق شده، فارغ شده، بالغ شده! اما من راستکی راستکی تب دارم. می‌لرزم و سردرد دارم. ای بابا عجب وضعيه ها! مريض بشی و نتونی تو خونه غر بزنی و لااقل دارويی چيزی بگيری! الان اگر لب تر کنم که مريضم، مادرم که تا خود صبح بيداره. بعدش هم ۳ روز احتمالاً تجويز می‌کنه شال و کلاه کنم موقع بيرون رفتن. کولر هم تعطيل. هربار هم که بخوام دوش بگيرم(روزی ۲ بار اقلاً) دادش در می‌آد که "ببين! همين کارها رو می‌کنی مريض می‌شی ديگه!"
اميدوارم آنفلوانزا نشده باشم. کلی کار دارم. ای بابا! ببين از ترس آنفلوانزا و آنژين به سرماخوردگی نفرت‌انگيز هم راضی شدم.

هاها! مانيتور اين خويشاوند والامقام ما نيز سوخت. میگم بدجنسی هم عالمی داره ها! به جون خودم.

وای جدی جدی حالم بده.

و مسلماً From The Inside باعث شد که اطراف حمام تا شعاع 6-5 متری به مکان غيرقابل سکونت تبديل شود.
و مطمئن باشيد حمام خانهء ما شامل اين قانون نمی باشد. من سوت می زنم. بيشتر هم سرجيو لئونه، يا پاگانينی.

يه نفر داره آرشيو من رو می خونه. همون که از اکانت دانشگاه پزشکی کانکت می شه. همون که شناختمش. چراش رو نمی دونم. اين که چرا الان شروع کرده. همون طورکه قبلاً نمی تونستم بفهمم چرا نمی خوند اين جا رو.

هممم. همه خوابيدن. رفتم درجه رو کش رفتم :)). 38.5 تب دارم. می لرزم به خودم. يه پتو انداختم رو شونه هام و می نويسم. مثل سرخ پوست ها کنار آتش. البته اگر سرخ پوستی باشه که کنار آتش بلاگ نوشته باشه!

جالبه که زن‌های سريال‌های تلويزيون ايران يا احمقن يا غيرقابل تحمل(به قول معروف، bitch). مردهاش هم يا تبهکارو قاتل تشريف دارن، يا "حاجی" و "سيد" و اينا، يا حزب‌اللهی و متدين و از اين نوربالاها، يا لوده و بامزه! و برای نمونه يه "آدم" ميون اين همه سريال پيدا نمی‌شه. حالم به هم می‌خوره.

جالبه که مرحلهء قبل از هذيان رو حس می کنم. ذهنم تيز شده. يه جور انگار رفته تو يه مود غيرعادی. عجيبه. 38.7 ... .

اگر از اين بلاگر تازه‌کارها بودم الان کلی غر می‌زدم که چرا کامنت نمی‌ذاريد و اميدوارم هرکس کامنت نذاره تبديل بشه به يک فقره قورباغهء سبز!

هاها! نيم ساعته فکر می‌کنم ديسکانکت کردم، اما نکردم. نتيجهء اخلاقی: وقتی مريض می‌باشيد، کامپيوتر را خاموش کنيد و دوشاخهء برق و تلفن آن‌را بکشيد.

سرگيجه گرفتم. تبم کم‌تر شده(۳۸.۲). اما نمی‌تونم بشينم. پس هذيون گفتن اين‌جا هيچ دليلی نداره. همين هذيون‌ها رو می‌شه توی رختخواب گفت. هرچی باشه شيک‌ تره!

فقط يه چيزی ... امشب
Put your lights on
Leave your lights on, you better leave your lights on
Cause there's a monster living under my bed
Whispering in my ear
There's an angel, with a hand on my head
She say I've got nothing to fear
There's a darkness deep in my soul
I still got a purpose to serve
So let your light shine, into my home
God, don't let me lose my nerve
Lose my nerve
Hey now, hey now, hey now, hey now
Wo oh hey now, hey now, hey now, hey now
Hey now, all you sinners
Put your lights on, put your lights on
Hey now, all you children
Leave your lights on, you better leave your lights on

No comments: