مادر امروز از مسافرت میآد. خوشبختانه مجبور نشدم دستپخت پدرم رو بخورم. وگرنه فکر نمیکنم الان اون قدر حالم خوب بود که بتونم وبلاگ بنويسم!
و پيتزا پپرونیهای ۱*۲ رو هم تازگی کشف کردم. قبلاً فقط يولو يا يونانی میخوردم. اما پپرونی تندش هم خيلی بهتر از جاهای ديگهست. به خصوص سر ظهر که حسابی گرسنهای و ۴۵ دقيقه هم اسنوپی نشون بده. :)) ظاهراً من وقتی تنهام، ساعت غذا خوردنم رو با اسنوپی تنظيم میکنم.
نگوييم "گشنه"، بگوييم "گرسنه". اون ساکنان جزاير دورافتادهی بيافرا و قبايل آدمخوار بائو بائو در شاخ آفريقا هستن که "گشنه" میشن، ماها "گرسنه" میشيم!
اين آقای نوام چامسکی بزرگ، سياستمدار و نظريهپرداز برجسته و زبانشناس معروف(که پيشبينی کرده بود آقای بوش برنده نمیشه و يه بار ديگه ثابت کرد در نهايت، هر لحظه احتمال داره نظريات روانشناسانه و جامعهشناسانه-به عنوان روانشناسی اجتماعی- به کل بر باد بره) و خوراک به اصطلاح روشنفکرها-خصوصاً از نوع دانشجو- رسماً ما رو له کرد! اين هم مثل همهی انسانهای معروف، چهرهی واقعیاش رو مخفی کرده. من افشاگری میکنم که ايشون تخصص اصليش زبانشناسيه. ما توی درس نظريه زبانها و ماشينها يه فرم نرمال چامسکی داريم که مستقيماً دستپخت خودشه! اميدوارم همهی نظرياتش اشتباه از آب در بيان! اگر من يک کلمه از فرمولهای شيمی و جزاير لانگرهانس و فيزيک هستهای سر در میآرم، از فرم نرمال ايشون هم سر در میآرم. خصوصاً با اين ترجمهی مزخرف کتابش. کسی اصل کتاب نظريهی سادکمپ رو نداره؟
در مورد سويت ويلنسل باخ و ربطش با اون قطعهی اول Max Payne حرفم رو پس گرفتم. شايد اون موقع خيلی از پيدا کردن اون قطعات زيبا هيجانزده بودم و عجله کردم. اما خب، مطمئنم که کسی که داشته اون قطعه رو مینوشته، اين سوئيتهای باخ تو ذهنش بوده.
آبجی کوچولو اومده زبان بخونه. نيوتن روخونده. بعد میگه "نيو"ش که میشه خبر، "تن"ش چی میشه؟! :))
و با تمام بیتفاوتیها و تلاشهای هيجانانگيز و شجاعانه و قابلتوجه برای آروم بودن و مخفی کردن جنگ خشن و خين و خينريزی وحشتناک توی سرم، خودم که میفهمم چه مرگمه که!
تکه پاره شديم رفت.
No comments:
Post a Comment