-خب دوستان به سلامتی رایهامون هم به سرنوشت کاغذهای سطل زباله دچار شد. البته نفس رای دادن درست بود. اينکه يه نامزد به اندازهی ۶۰ درصد نفر اول رای میآره، شايد تو يه جامعهی مترقی و دموکرات به معنای واقعی، باعث تقسيم قدرت بشه و به اندازهی پايگاه مردمی اون جريان، بهش حق حضور و تصميمگيری داده بشه. اما ...
-رای دادن ما درست بود. به همون ميزان سرزنش کردن تحريمیها اشتباهه. بههرحال احترام به عقايد ديگران پايهی دموکراسيه(يا لااقل برداشت من اينه!). دوستان تحريمی حتمن فکر اينجا رو هم کرده بودن که گزينهی خوبمون، هاشمی باشه، و با يه خرده بدشانسی، ۴ سال به قشری عوامفريبی مثل احمدینژاد سواری بديم.
-مشکل اصلی اينه که تو جامعه چيزی به نام دموکراسی بين مردم وجود نداره. تفکرمون خرابه. از پايه مشکل داريم. يه عده وبلاگنويس و نويسنده و متفکر و روشنفکر و آزادیخواه، هر کدوم هزارجور دليل و راه برای شرکتکردن يا نکردن در انتخابات میآريم و کلی فکر میکنيم و سرگردونی میکشيم تا آخرش به اين نتيجه میرسيم که رای میديم يا رای نمیديم. خيال نکنيم قشر غالب جامعه ما ايم. واقعيت رای قاليباف و کروبی و احمدینژاده که سر جمع حدود نصف آرای ريختهشده به صندوقها میشه. واقعيت اينه که کروبی و دکتر خلبان با عوامفريبی مطلق، و احمدینژاد با عوامفريبی + رای تشکيلاتی و مکانيکی يه عده گوش به فرمان و هميشه در صحنه، اومدن بالا. واقعيت اينه که پايگاه روشنفکری و اصولن فکر در ايران، از بين ۳۰ ميليون واجد شرايط رای دادن، همين ۲۰-۱۰ درصده. واقعيت اينه که ما اينجا حرف از دموکراسی و رای و ... میزنيم، ولی ۵۰۰۰۰ تومان در ماه، ۵ ميليون رای میآره و عکس با عينک ری-بن در جامهی خلبانی و عکسهای تکرنگ براق و گريه کردن در محضر آقای نجفی، ۳ ميليون، و طرح بصير سپاه + عوامفريبی و قشریگرايی، ۵ ميليون، و کسانی مثل معين و لاريجانی که برنامهی خاصی دارن و نمايندهی يه طرز تفکر مشخص هستن، رای نمیآرن. اين واقعيت جامعهست. جامعهای که فکر نمیکنه. جامعهای که فکر نکردن توش تشويق میشه(مخصوصن اگر دولت آينده، دولت مستضعف زيادهگو، عوامفريب توخالی، احمدینژاد بزرگ! باشه).
زمان ثابت میکنه که کسانی که رای دادن درست فکر میکنن، يا اونهايی که رای ندادن. اما واقعيت اينه که رایهای ما، با فکر به صندوق ريخته شد، و رای تحريمیها، با يه خرده اغماض، با فکر، به صندوق ريخته نشد. اما پشت رای به قاليباف و کروبی و احمدینژاد، هر چيزی که بود، فکر نبود.
No comments:
Post a Comment