خب حالا يه خرده چرنديات!
از رو هارد امير يه سری آهنگ ايرانی ريختم. دنبال چند تا آهنگ قديمی میگردم که جزو خاطرههام هستن(و البته تو قوطی هيچ عطاری پيدا نمیشن!). همهی آهنگهاش رو ريختم تا سر فرصت از بينشون انتخاب کنم. اتفاقن کلی آهنگ خاطرهانگيز پيدا کردم، اما نه از اون خاطرههايی که دنبالشون میگشتم، و نه خاطرههايی که يادآوریشون لذتبخش باشه. اندی، کوروس، سندی، معين، و غيره! اصلن يادم رفتهبود چقدر آهنگهای اينها رو قبل از دبيرستان گوش میکردم. من شبها به شدت میترسيدم. از تاريکی، از دزد، از دراکولا و نوسفراتو، و ترس بزرگم، اينکه بيدار بشم و ببينم يه آدم با صورت پوشيده، ساکت بالای سرم ايستاده و به من نگاه میکنه. يه ضبط کوچک قرمز تک باند داشتم که هميشه کنار سرم روی تخت بود، جوری که پشتش گچ ديوار ريخته بود. اکثر شبها بيدار میشدم نيمههای شب. چراغ رو روشن میکردم. يکی از اين نوارها رو میذاشتم تا صدای ترسيدنم رو نشنوم. سعی میکردم به شدت روی چيزی که به نظرم نقطه مقابل ترس بود تمرکز کنم. پلنگ صورتی، يا اون کارتون کشتی فضايی که اسم شخصيت اصليش ريک هانتر بود و اون موجودات عجيب که اسمشون اينويد بود به زمين حمله کرده بودن، يا روياهام در مورد خلبان شدن. چقدر اين آهنگها رو گوش دادم. هنوز هم میتونم خودم رو ببينم، روی همين تخت. يه پسر بچهی ۱۳-۱۲ ساله گوشهی تخت مچاله شده و گوشش رو چسبونده به بلندگوی ضبط و سعی میکنه از کابوسهاش فرار کنه.
دوباره يادم اومد که اندی و کورس با هم میخوندن. آبجی کوچولوهه الان نمیتونه درک کنه تو اون وضعيت خفه و وحشتناک اون سالها، که همه چيز کنترل شده و کپنی و خودی! بود، موسيقی چقدر ارزش داشت. و اين که کنار شجريان و ناظری از يه طرف، و داريوش و ابی از طرف ديگه، که تکراری و خسته کننده بودن، گوش کردن اندی و کورس يا بلککتز چه هيجانی داشت. الان کانال پی-ام-سی هست و موسيقی پاپ مجاز و روزی ۳-۲ تا خوانندهی جديد.
کسی يادشه چه موجی راه افتاد وقتی داريوش اون آلبومی رو خوند که آهنگ نقشهی جغرافيا توش بود؟ اگر کسی آهنگهای اون البوم رو نشنيده بود يا حفظ نبود، به راحتی از جمع طرد می شد، چون هيچ چيز حاليش نبود!
دورانی بود. تموم دنيای من کتابهام بودن(آسيموف، کلارک، ژول ورن، ری برادبری، ادگار آلن پو)، و ميکروی ۵۰۲ که دستههاش مرتب خراب می شد(و اون آداپتور ديزلی که چپ بهش نگاه میکردی داغ میکرد. حالا که فکر میکنم، مطمئنم توش رو با مواد آتشزا پر کرده بودن!)، و نوارهای جديد اندی و بلککتز!(و حتی ابی! اونا که اون عقبن حال میکنن؟!! :)) )
خلاصه از اول دبيرستان کمکم هم زمان با کم شدن ترس من از شب تنها خوابيدن، سليقه ی موسيقیم هم به صورت خودجوش دگرديسی پيدا کرد(از اين ديس به اون ديس دگر منتقل شد) و رفتم تو مايههای کلاسيک و اينسترومنتال و بعد هم مابقی قضايا. و البته از تمام اينها که بگذريم، جوادی بودم ها! کلی امروز به خودم خنديدم. اندی! سندی! :))))
No comments:
Post a Comment