2005/05/13

و زندگی پرشده از آدم‌های بی‌صورتی که اگر بتوانند، به رسم يادگار، خراشی بر روحت به جا می‌گذارند.
من اما، روحم را حفظ می‌کنم. و آدم‌ها بی‌صورت، ناتوان از رسيدن به من، چشم‌های ناپيداشان را با برقی سرد به من می‌دوزند، و خيره و خاموش، انتظار می‌کشند.
و اين مرا می‌شکند...

No comments: