2003/10/27

-در شهر خبري نيست

امذوز صبح کلي به مغز مبارکمان فشار آورديم تا يادمان آمد که اين تيتر را در بعضي از نوشته هاي ابراهيم نبوي ديده ايم.و البته ما خود را در حد عمو ابراهيم نمي پنداريم و از روي دستش هم تقلب نکرده نمي کنيم نخواهيم کرد.اما ... خب وقتي در شهر خبري نيست ما بايد بگوييم که شما بدانيد و فکر نکنيد خداي ناکرده خبري هست!!!
پس ... در شهر خبري نيست:

-پروتکل بلاخره امضا شد.مثل بچه هاي 4 ساله رفتار کرديم که زبان زور به خرجشان مي رود.در نهايت هم براي اينکه دلمان نسوزد، علما و فضلاي روزنامهء کيهان پيشنهاد داده اند که پوتکل را امضا کنيم ولي عمل نکنيم.به گفته يک مقام به شدت اگاه، قرار است طي يک مراسم رسمي زبانمان را هک برايشان در بياوريم که اينقدر نسوزيم.
لازم به ذکر است که از لحظهء پذيرش پروتکل برادران غيور بسيجي و غيره بطور متناوب به خانهء تمام وزرا و سفراي اروپايي و شخص جناب آقاي جرج بوش نيم وجبي تلفن کرده، فوت مي کنند.!!!

-وقتي سر کلاس معارف موومان سوم سمفوني مردگان رو مي خوني و بدون اينکه بخواي يا بفهمي چشمهات پر اشک مي شه و استاد هم گير مي دهف نتيجه اين مي شه که عصباني مي شي و بوسيلهء منطق صرف کاري مي کني که تموم موهاي استاد از شدت خنگي سيخ بشه.فکر کنم اسم خودش رو هم يادش رفت.
حديث:مثل الاستاد في الديروز، کمثل الحمار يگير في الگل.!!!

-اين روزها بسي و حتي بيشتر سرمان شلوخ پلوخ بوده و اجدادمان گاه اوقات از خستگي جلو چشمانمان رژه مي روند و از خودشان شکلک در مي آورند و بعضاً با هم باله مي رقصند.و امروز نيز تا ساعت 8 کلاس داريم و دوباره موفق به زيارت اجدادمان خواهيم شد.

همين.

فقط ... باز مدرسه ام دير شد :((((

No comments: