2003/10/28

من مي نويسم، پس هستم ... حالا شايد هم نباشم!!!

-خب .. مي بينم که حتماً بايد خودم رو لوس کنم تا چشمم به اسم N.G.A.A.Z و ماندانا خانوم روشن بشه!!!
خب شماها هم نوشته هاتون شخصي شده ... اما گاهي حتي شده بي ربط به موضوع من يه چيزي مي نويسم که مثلاً من هستم و اين حرفها ... خب مثلاً من فکر مي کردم N.G.A.A.Z ديگه به من سر نمي زنه چون حتي براش کامنت هم داده بودم اما جواب نداده بود.
به هر حال من عمو کوچولو ام.از تاريکي و تنهايي مي ترسم ... گرچه که تنهايي رو ترجيح مي دم.شما ببخشيد و درک کنيد حال و روز يک فقره عموي کوچک را!!! ... آهان ... راستي من علاوه بر عمو کوچولو و اين حرفها، بزرگترين مجموعهء تناقضات موجود بر روي زمين هم هستم!!!.يه چيز ديگه.وقتي اين پست قبليه رو مي نوشتم از واکنش تنها کسي که مطمئن بودم بارانه بود.و ... خب اشتباه هم نکردم :)))))))))))))

-کتاب مجموعهء داستانهاي کوتاه عباس معروفي رو گرفتم.اسمش هست درياروندگان جزيرهء آبي تر.فعلاً به شدت مشغول دست و پنجه نرم کردن با باران فکرهاي عجيب و غريبي هستم که آقاي معروفي به مغزم سرازير کرده!!

-من هم با اين تاکسي گرفتنم!!!وافعاً آدم از من بدشانس تر نديديد.

-زندگي داره توي يه گرداب گيج کنندهء رنگ و صدا مي چرخه و مي ره.شبها از خستگي در حال مرگم.شبم رو با خستگي صبح مي کنم، صبح دوباره رگبار اطلاعات عجيب و غريب و سمافور و هارمونيک و تاريخ اسلام!! و ... . نمي دونم چرا اينطوري شده اوضاع.مثل فيلمي که با دور تند نشونش بدن.

-باباش با نوار فروغ من عشق مي کنه.((((((((((((((((((((:

-بلاخره تن تن در آمريکا رو خريدم و کلکسيون کتابهاي تن تن ام تکميل شد.

-همين.راستي ... من خدا رو در انواع مختلفش اعم از کوچک و بزرگ دوست دارم.اما خب ... براي خدا بزرگه نمي شه از اينا :* فرستاد :))))))))))))

همين...

Ciao

عمو پت

No comments: