2004/10/22

و در اين چند روز که من اينترنت نبودم ...

و دوباره آی-اس-پی! عزيز خراب شده بود. من هم به دليل تنفر از صفحهء فيلتر شده، از جای ديگه اکانت نمی‌گيرم. اين شد که ۴-۳ روز نبودم. نه اتفاق خاصی افتاد، نه من مردم، نه هيچی!

و قالب اين خانم نيلی عزيز رو عوض کرديم که داستان‌هاش رو تو قالب جديد راحت‌تر بنويسه و بيشتر دوست‌شون داشته باشه. معمولاً نويسنده‌ها از خودشون تعريف می‌کنن و منتقدها و خواننده‌ها به‌شون بد و بيراه می‌گن.حالا اين خانم نيلی خودش از همين اول شروع کرده به غر زدن به سر داستانش. اين مدلش رو نشنيده بوديم. البته در تاريخ ديده‌شده که همهء نويسنده‌های بزرگ عادت‌های عجيب و غريب داشتن! :)

و عجيبه که حتی حس دوری و نزديکی هم هست! شايد بهتر باشه بگم ديدن و نديدن. يا بودن و نبودن. اما خبهرچی که هست، حس جالبی نيست. يه جور حالت ناامنی و ... نمی‌دونم.

و درس هم می‌خونم. تا ببينيم ارشد چطور می‌شه.

نمی‌دونم توی اين ۴-۳ ساعت تنهايی آخر هفته چی هست که اين‌قدر لذت بخشه. تو خوردن يه پيتزا و ديدن کارتون با چراغ‌های خاموش. شايد دليلش آخر هفته بودنشه. اما هرچی هست واقعاً آرامش‌بخشه.

فعلاً همين! حس‌های عجيب و تصميم‌های عجيب و سردرگمی يه آدم ... اين‌ها همهء اون چيزيه که می‌تونم بنويسم، ولی نه حالا.

Ciao

No comments: