باز نزديک زمستون شد و ديوونهگیهای من شروع شد! اين وسعت بیواژه هم که نزديکیهای زمستون فراخوانش رو میده و پاک اوضاع و احوال رو به هم میريزه.
آقا يه ۳-۲ سال زمان رو متوقف کنن که من با خيال راحت بشينم کنترل خطی و VHDL و اين جور مباحث سختافزار رو بخونم ببينم ارزش داره برای کار روشون وقت گذاشت يا نه.
صبح مناظرهء کندی و نيکسون رو توی يکی از کانال های ايتاليا(RAI-نمیدونم چی) پخش میکرد، ظاهراً مربوط به سال ۱۹۶۰. خيلی جالب بود. سياه وسفيد ... مدل مو و کت و شلوار قديمی. اين دوتا مغزفندقی(کری و بوش) رومقايسه کنيد با نيکسون و کندی. تفاوتشون از زمين تا آسمونه. تازه از نيکسون هم خوشم اومد. حرفهای جالبی میزد. من امريکايی بودم بهاش رای میدادم :))
يه جاش خيلی جالب بود. نيکسون هيجان زده شده بود. بعد داشت میگفت ما بايد فِرم بات نمیدونم چی باشيم.بعد میگفت ما گاردين آو پيس هستيم. درست لحظهای که کلمهء پيس رو میگفت چشمهاش از شدت هيجان زده بود بيرون. کلی خنديدم!
آخرش اين حجم عظيم ابتذال که به شکل سريالهای ماه بارک! از تلويزيون پخش میشه من رو خفه میکنه! به اين میگن ابتذال ناب!
وای برمن گر تو آن گمکردهام باشی. امير اين رو از کجا میگفت؟ يادش به خير. و هنوز هم وای بر من گرچه که چيزی قابل تغيير نيست.
No comments:
Post a Comment