2004/01/16

-اصلاً مي دونيد چيه؟
دلم يه غار مي خواد(دو نقطه دي)(دو نقطه دي مخفف دو نقطه دندون مي باشد ... دو نقطه دي).
جدي جدي الان داشتم کارتون مي ديدم(Capitain Caveman)
بعدش هوس يه غار کردم.
وروديش تا ريک باشه و کوتاه.جوري که بايأ خم بشي و وارد بشي.از وروديش که وارد مي شي، بعد از دهنه اش يه پيچ داشته باشه که باد و سرما و اينا نياد تو.
بعدش از پيچه که رد مي شي يه محوطهء دايره اي شکل باشه به قطر 7-6 متر.
کف اين محوطهء دايره اي شکل با يه جور گياه علف مانند خشک و گرم کرم رنگ که يه جور رايحهء خوب خيلي ملايم داره پوشيده باشه.
وقتي از اون پيچ دهنهء غار وارد اين محوطه هه مي شيد، روبروتون يه جا هست براي درست کردن آتش که احتمالاً شعله هاش تا کمر آدم برسه.پشت آتش هم روي ديوار غاره چند تا حفرهء کوچک باشه در حدي که آتش هوا بگيره و دودش خارج بشه.
دور تا دور اين محوطه رو با همون گياهه يه جور کپه و پشته درست کرده باشن که بشه روش دراز بکشي، يا اينکه لم بدي، يه اينکه بهش تکيه بدي و راحت بشيني.
سمت چپت يه کتابخونه باشه پر از کتاب.و مخصوصاً سري کامل کتابهاي آلکساندر دوما و تن تن و عباس معروفي و سالينجر و صمد بهرنگي و صادق هدايت و همچنين يه سهراب و يه حافظ و فروغ و احمد شاملو و ديوان شمس و خيام و اخوان ثالث.
بعدش يه جورايي برق کشي هم شده باشه که بشه يه ضبط کوچک رو بهش وصل کرد. لازم به ذکر نيست که ضبطه بايد Mp3 CD قبول کنه.
خب طبيعتاً يه سري سي دي mp3 هم داري اونجا.
سي دي هات هم مخصوصاً شامل سري کامل آثار باخ، برامس، موزارت، پاگانيني، سن سان، کريگ، و عشق جديد من، گوستاو مالر و پينک فلويد و هگارد و باب ديلن و آندره آ بوچلي باشه.
آها! يادم رفت.آهنگهاي قديمي ستار و داريوش و ابي باشه با همهء آهنگهاي فرهاد و فريدون فروغي.يه آهنگ هم از اون قديمي هاي سياوش قميشي باشه(همون که مي خونه:
مي شه هيچي رو نديد، فقط گاه کرد)
همممم .... ديگه .... آهان چراغ و اينا هم که نباشه.
بعدش روي آتشه يه پايهء بلند باشه که بشه کتري و قهوه جوش دستي رو روش گذاشت.
بعدش يه نفر بياد به من ياد بده قهوه رو چطوري توي اين قهوه جوش دستي ها درست کنم.
در ضمن ذخيرهء قهوه و شکلات اونجا هم بايد تکميل باشه( خيلي دونقطه دي).
غاره جايي باشه که شبها ماهش وحشيه(يعني به شدت مي درخشه و مثل ماه آسمون شهرها بي حال و پژمرده نباشه)، و صداي زوزهء حيوونها از دور دست که باعث بشه از آرامش و امنيت غارت بيشتر لذت ببري.
بعدش ... آهان گلدون هم باشه که بهشون برسي.يه عاااالمه گلدون از کاکتوس بگير تا گلهاي تزييني و زيبايي که اسمشون رو نمي دونم و فقط به قيافه مي شناسمشون.
شبها بتوني يه گوشه بشيني و نور آتش رو که سايه اش دور تا دور غار مي رقصه تماشا کني و قهوه بخوري(تلخ تلخ و غليظ.بدون شير و شکر.آهان.در ضمن وقتي قهوهء غليظ مي خوري تپش قلبت زياد نشه و سرخ و داغ نشي و خلاصه قلبت نياد تو دهنت!!).
و بعد تا دير وقت کتاب بخوني.هر وقت هم خسته شدي همون جلو کتابه دستت رو بذاري زير سرت و بخوابي.
خودت تنها باشي اونجا.يا اگر کسي هم هست، يک نفر باشه؛ فقط يک نفر.کسي باشه که ارزش سکوت رو بفهمه و بتونه با حرفهاش آرامش اونجا رو عميق تر کنه.شايد هم بتوني در حالي که سرش رو گذاشته رو سينهء تو يا تکيه دادي بهش، بخوابي.
آهان يه چيز ديگه.ضبطه از اين صفحه هاي LCD نداشته باشه که نور نارنجي شون توي تاريکي به نظر بياد.
اونجا خوابها عميقه و سکوتها خوشايند، و شبها بدون کابوس صبح مي شن.

ديوونه ام، نه؟
احساس دکتر ارنست بودن بهم دست داده.و همچنين اون پسره تو کارتون سرنديپيتي بودن.
روياهام چطورن؟ رنگي يا خاکستري؟ بزرگ يا کوچک؟

Ciao

No comments: