- و اينک استراتژيک ...
و من يک روز به خودم اينجا نبودم، و در اين يک روز چندين اتفاق موهوم افتاد که همه اش موهوم بود و هيچکدومش موهومتر نبود، و چون من اينجا اومدي که فقط موهومتر رو بگم، هيچي نمي گم و دل همتون بسوزه.
و من يک فقره صبا پيدا کردم که اون به خودش خيلي صباي خوبي بود، و ابروي همهء صباها رو خريد، و من خيلي با اون موافق. و تو برو اون رو بخون، وگرنه من خودم مي آم تورو کشاورزي مي کنم. اين هم لينکش که بري و نشنوم که نرفتي و اينا!!!
و من مي خواستم اينجا بيشتر بنويسم اما فعلاً نمي شه، حالا تا بعد ببينيم چي مي شه.
-ديشب فکر مي کردم من توي خودم يه دريا دارم، و يه مرداب.بايد مواظب باشي توي مرداب نيفتي و من رو هم از مرداب بکشي بيرون .... اونوقت با هم مي رسيم به دريا و قلعه شني درست مي کنيم، و گوش ماهي جمع مي کنيم.گاهي هم مثل بچهء آدم مي شينيم به صداي دريا گوش مي ديم... درياي من ...
فعلاً Ciao
No comments:
Post a Comment