2004/02/07

-خبر: شوراي نگهبان رهبر و رئيس جمهور و رئيس مجلس و بقيهء کوچولو ها رو هيچي هيچي حساب نکرد و عملاً تا 4-3 ماه ديگه روزهاي تاريک ما از راه مي رسن.
البته اگر يه خرده عقل و شعور به خرج بدن، مي ذارن وضع همينطوري بمونه و کار خودشون رو انجام مي دن.
اما از اونجايي که عقل و شعور براي اين جماعت اصولاً تعريف نشده، و همينطور وجدان و اخلاق، من توصيه مي کنم از اينترنت آزاد و روزنامه هاي رنگ وارنگ و فيلم هاي آقاي گلزار و اين مسائل حداکثر استفاده رو ببريد. خدا رو چه ديديد. شايد برگردوندنمون به حدي تو مايه هاي قبايل دور افتادهء جنگل هاي برونئي.

-ديشب رفتيم فيلم اشک سرما، اما به جاش بوتيک رو آورده بودن. بسيار فيلم به درد نخوري بود.
اولاً داستان منسجمي نداشت. يعني انگار فيلمنامه نويس در طول نگارش فيلمنامه 4-3 بار نظرش عوض شده. فيلم عملاً شخصيت اصلي نداشت. يعني داشت اما هيچ چيز ازشون فهميده نمي شد.
ظاهراً آقاي گلزار و گرل فرندشون شخصيت هاي اصلي بودند.
اما گلزار که طبق معمول 2 کلمه هم حرف نزد و فقط از اون نگاههايي که مخصوص مجلهء خانوادهء سبز و زرد و راه راهه تحويل داد.
دختر هم قرار بود يه دختر خياباني سو استفاده چي باشه، اما عملاً به جز چرندياتي که مي گفت چيز ازش نفهميديم.
بقيهء شخصيت ها هم مثل برنامه هاي راديو فردا يا بي بي سي مي رفتن و مي اومدن، محو مي شدن و دوباره بر مي گشتن.
فيلم هم هيچ خط سير مشخصي نداشت. مثل يه صفحهء مسطح بود که يه عده آدم و موقعيت ريخته باشن روش. هيچ شخصيت و نقطهء برجسته اي نداشت به جز ... به جز شخصيتي که رضا رويگري بازي کرده بود.
البته شخصيتي که داشت به اون چيزي که بايد تو فيلم مي بود زياد شباهتي نداشت، اما عالي بود. يعني يه آدم فاسد و آشغال رو به بهترين وجه نشون داد.
يه اسپري بي حسي هم اون وسط بود که احتمالاً برادران سانسور چي نفهميدن چيه، وگرنه اون هم سانسور مي شد.
بقيه هم کليشه بودن و زائد مثل اون شخصيتي که بيماري رواني داشت.
يه مدته کلاً فيلم هاي متفاوت مد شدن!
مثل فيلم آخر آقاي قادري؛ چشمان سياه. ما که تا يک ساعت از فيلم گذشته بود نفهميديم اسم شازده چيه(منظور آقاي گلزار مي باشد) و بعدش هم ظاهراً يکي دوبار بيشتر اسمش تکرار نشد. و از اين نظر واقعاً فيلم متفاوتي بود.
از طرفي اين فيلم هم متفاوت بود. يه مقدار خيلي زيادي مجهول داشت. اين 5 نفر چي بودن، کي بودن، چه کاره بودن، چرا دور هم بودن، اون کسي که ازدواج کرد پول از کجا اورده بود، اون اصلاً چه نسبتي با اينها داشت و کلي مطلب ديگه.
خلاصه فيلم مزخرفي بود. به هيچ عنوان توصيه نمي شود.
من 2 تا فيلم ديگه رو حتماً مي رم. يکي سربازان جمعه، يکي هم ميهمان مامان.
شبهاي روشن رو هم که هنوز اينجا نياوردن بس که مردم به فيلمهاي پرمحتوا و خوب علاقه دارن!!

خلاصه ديشب رو با اعصاب خردي و يه سالن سينما با صندلي هاي بد و يه عااالمه خرگوش کوچولوي نرم شکري سر کرديم.
همه اش هم تقصير اين آبجي کوچولوه. هم اون فيلم هم اين فيلم. وگرنه ديشب نشسته بودم کلي اسنوکر و Red Alert بازي کرده بودم ها!

ديگه همين!

Ciao

No comments: