2004/02/12

-به حامد: حامد جان! راجع به اون Player ي که گفتي مي دونستم و توي پست قبلي هم نوشته بودم. منتها من خودم اصلاً نمي تونم آهنگهام رو با 2 تا Player گوش کنم، ترجيح مي دم همه رو توي يه Player گوش بدم. براي همين ترجيح مي دم سر WinAmp به توافق برسيم که من بتونم با نصب اون پلاگين مخصوصش مساله رو حل کنم.
راجع به دامين هم به فکرم رسيده. ولي با خودم يه شرط گذاشتم. اون هم اينه که يه سيستم مديريت يادداشتهاي وبلاگ با ASP براي خودم بنويسم و بعد دامين و فضا بگيرم.
البته مطمئناً نمي خوام مووبل تايپ بنويسم اما خب مي شه چيزي نوشت که براي استفادهء شخصي به همون اندازه جواب بده.
به هر حال فعلاً تصميمم اينه که تا وقتي که اين کار رو نکردم سراغ دامين و اين برنامه ها نرم، تا بعد ببينيم چي مي شه.

-هيچ وقت نفهميدم چگونه زندگي هايي، دور از تو و جدا از تو بر زندگيت سايه مي اندازند و تسخيرش مي کنند؛ قسمت بزرگي از زندگيت را تسخير مي کنند؛ آنقدر بزرگ که نتواني از آن چشم بپوشي. که کسي مثل عباس معروفي با سمفوني مردگانش يا خليل جبران در طول زمان و مکان گاه و بيگاه بدجور حضورشان را تحميل مي کنند. ابراز وجود مي کنند. ناآرامي مي کنند. چه کسي درک مي کند که چطور نامه هاي عاشقانهء کسي کسي را با فرهنگ متفاوت و زبان متفاوت اينطور تحت نفوذ بياورد.

-کلاً زندگي عجيبيه. بدبختانه يا خوشبختانه(نمي دونم کدوم) من هيچ چيز از اين زندگي عجيب نمي فهمم.

-پوستر فيلم Johnny English رو مي ديدم. فيلم خنده دار جاسوسيه راجع به يه جاسوس مسخره که نقشش رو روان اتکينسن(همون مستر بين معروف) بازي مي کنه.
توي پوستر آمريکاي فيلمش نوشته:

او ترس نمي فهمد
او خطر نمي فهمد
... او هيچي نمي فهمد

دو روزه دارم به اين شوخي کوچک مي خندم.

Ciao

No comments: