2004/02/15

Confessions of a hamonjoory!! mind

من نمي دونم، يعني مطمئن نيستم، اما به نظرم يه قسمت مغزم که مسئول احساسات رمانتيک و ايناست سيمهاش داغ کرده چسبيده به هم.
شايد هم ويروسي شده. آخه الان دارم تيامات گوش مي کنم و کلي افکار شاعرانه هم از مغزم رد مي شه.
قاعدتاً افکار رمانتيک بايد با آهنگهاي پاييز طلايي فريبرز لاچيني باشه نه با اين گيتار خفن تيامات.
راستي حرف گيتار شد، مي گن مالمستين يه کار گيتار فلامنکو داده بيرون آبروي جيپسي کينگز و پاکو دلوچيا و ال دي ميولا و اينا رو برده، بس که کارش عاليه. کسي سراغ نداره؟ من مي خوام ها!!!

-به باران: باران جان!! اينجانب فقط يه جوجو مي شناسم و براي من جوجوي دومي وجود نداره. اين جوجوهه هم هنوز توي تخمه!!
من فقط يه جوجو مي شناسم(اين رو يه بار هم قبلاً گفته بودم ظاهراً!!) و هيچوقت هم جوجوي ديگري رو به رسميت نخواهم شناخت!!
اين از اين. راستي بچه ها! اين باران خيلي با کلاسه ها! يه رشتهء خيلي خوب تحصيل کرده و واقعاً انسان با کمالات و با کلاسيه و خلاصه هر چي من ازش بگم کم گفتم. در ضمن عقايدش در بارهء بچه هاي عمران با من مشترکه!! خلاصه از دستش نديد! حتماً ازش بپرسيد چه رشته اي مي خونه و دربارهء رشتهء فوق العاده دوست داشتني و عاليش ازش سوال کنيد تا روشنتون کنه(دو نقطه دي- دونقطه بدجنس).

-يه کسي از اين کله گنده هاي لبناني(البته اگر کله اي براشون مونده باشه و در اثر انفجار و اينا قطع نشده باشه!!) گفته که اين رد صلاحيت ها در شان جمهوري اسلامي نيست.
من همينجا در پاسخ اين برادر فلسطيني(درس کتاب عربي بود، نه؟ اخي الفلسطيني!!) عرض مي کنم که داداش! اتفاقاً اين يه کارشون با تمام وجنات و سکناتشون از جمله عبا و عمامه و عقب موندگي و خشک مغزي و خوي حيواني و از همه مهمتر آي.کيوي به شدت پايينشون جور بود! جنابعالي هم حواست باشه اسرائيلي ها ترورت نکنن ما خودمون اينجا نماينده داريم به چه جالبي. تحصن مي کنه کسي تحويلش نمي گيره افسرده مي شه مي ره پي کارش.کجا همچين نماينده اي پيدا مي کني؟ همين نماينده هاي شجاع حافظ تمام منافع ما هستن حتماً در ضمن خواستيد صادرشون هم مي کنيم ها! حدود 300 تا نماينده داريم، با سه-چهار هزار تا کانديدا. همشون رو براتون DHL پست مي کنيم.هزينهء شيپينگش هم با خودمونه!

- مي گم چه فضاي رقابت توپيه ها براي انتخابات مجلس. مردم هيچکس رو تحويل نمي گيرن.کانديدا ها هم مثل بچه هاي خوب دست به سينه نشستن تا ناظرين انتخاباتي با شعبده بازي انتخابشون کنن يا حالشون رو به اصطلاح بگيرن. آخوندهاي بزرگ و کوچک و متوسط هم مرتب فرمان صادر مي کنن براي انتخابات پر شور. يکي نيست بگه بابا شورش رو که بد فرم در آورديد ديگه برا چي مي خوايد شورش کنيد؟؟!!
در ضمن استاد تاريخ اسلام دانشگاه ما هم کانديد شده. حالا مي گم خوب شد استاد تنظيم خانواده کانديد نشد ها! وگرنه مي رفت براي نطق پيش از دستور در مورد فوايد وسائل کنترل! و تنظيم! خانواده!!! صحبت مي کرد. مي گم خيلي هيجان انگيز مي شد ها!

-داشتم فکر مي کردم وقتي يه نفر رو به اون حريم شخصي شخصيت راه مي دي و به هر دليل طرفت نمي خواد بمونه، بايد فراموشش کني يا اينکه هنوز توي همون مود و حالت بموني؟!!
منطقيش اينه که لااقل مثل خودش برخورد کني.به قول معروف براي کسي بميري که برات تب کنه(حالا 40 درجه هم نه.ما به 37.5 هم راضي هستيم!!).
اما من ترجيح مي دم اون رو نگه دارم، چه باشه چه نباشه.
مطمئناً پاپي اش نمي شم و براش مشکل تراشي نمي کنم.اما ترجيح مي دم حتي اگر شده با خاطره اش سر کنم تا اينکه بخوام فراموشش کنم و جاش رو بدم به کس ديگه اي.
اصلاً مگه چند بار پيش ميآد که کسي رو پيدا کني که برات قابل احترام باشه، ارزش توجه کردن داشته باشه، و بتوني بفهميش و بفهمدت؟
براي من که خيلي کمه. در حد يک!!! فعلاً هم ترجيح مي دم کس ديگه اي رو راه ندم. هنوز هم به يه سري چيزها پايبندم، گرچه که پايبندي اي نمي بينم.
خلاصه ورود ممنوعه!!! :))
در ضمن اين يکي از نتايج اون شب بيداري ها بود!!

همين ...

Ciao

No comments: