2004/02/18

کانديدا فاکر؟؟!!!

خب چيه؟ چرا نچ نچ مي کنيد؟ اول بخونيد بعدش برداشت کنيد!
در حقيقت حجت الاسلام والمسلمين و حتي غير مسلمين نمي دونم چي بي ناموسي(از اين به بعد به جاي فاکر مي گيم بي ناموسي. در ضمن فاکر نام خانوادگي ايشان مي باشد) کانديداي انتخابات مجلس هفتم مي باشند.
البته چيزي که هست اينه که ما براي هر جور انتخاباتي عکس ايشون رو بر در و ديوار شهر مي بينيم( ما 12 ساله ساکن مشهد مي باشيم، احتمالاً قديمي تر ها بيشتر عکس ايشون رو ديدن)، حالا چه انتخابات رياست جمهوري باشه چه انتخابات کدخداي روستاي دارغوز آباد سفلي با 250 خانوار جمعيت و 10000 راس گاو!!خلاصه به قول معروف پايهء انتخابات و ايناست.
در مورد نام خانوادگي ايشون حرف و حديث زياده. عناصر طرفدار و سرسپردهء ايشون مي گن ايشون زياد فکر مي کردند و بنا به صيغهء مبالغه شده اند بي ناموسي. که البته چون با تحقيقات پزشکي به اثبات رسيده که خانوادهء فاکرها!!(ببخشيد. بي ناموسي ها) با هر نوع فکر و تفکر و اصولاً مغز و مخ و اينا بيگانه اند، اين روايت به احتمال قريب به يقين و حتي بيشتر، واقعيت ندارد.
فرض ديگر اين است که خب ... ايشان بي ناموسي مي باشد بدون هيچ توضيح بيشتر. حالا به عنوان پيشوند مي شه ملت يا ايراني يا غيره قرار داد که به علت رعايت عفت قلم بحث رو از همينجا درز مي گيريم!!
البته روايت تاييد نشده اي هست که مي گه در حقيقت نام خانوادگي ايشون يه پيشوند مادر(Mother) هم داشته و ايشون وقتي جريان رو بهش مي گن، مي ره کلي التماس مي کنه، نذر و نياز مي کنه تا اينکه بلاخره در اثر يه معجزه مادر اول اسمشون محو و نابود مي شه و ايشون يه شبه بر خر مراد سوار مي شن و خلاصه بي ناموسي مي شن. يه عکس خفن هم داده بيرون که با عکس شيطان چندان تفاوتي نداره به جز يه مقدار آتش و اينا که در عکس شيطان هست و در عکس ايشون نيست(احتمالاً رتوش کردن عکس رو!).
خلاصه که راي ما به فاکر(ببخشيد بي ناموسي)!!!!

صبحي از طرف راديو تلويزيون اومده بودن دم دانشگاه مثلاً مصاحبه!! روز هاي قبل دو نفر مرد غول آسا!!ي زشت ريشو رو مي فرستادن و هيچ کس باهاشون مصاحبه نمي کرد، به جز يه عده از نهاد و حتي گزارهء رهبري و باقي اراذل و اوباش. اما ظاهراً ديدن فايده نداره. امروز يک فقره خانم خوش بر و رو اومده بودن براي مصاحبه( که البته پشت دوربين بودن و دوربين نشونشون نمي داد. بلاخره قرار بود ماي دانشجو با ديدنشون عقلمون ذايل بشه و به طرفشون کشيده بشيم، براي بينندهء تلويزيون که ديدن ايشون فايده اي نداشت که!!
خلاصه من تند کردم که نبينم(آخه يه سري يه دختر چادريه داشت از عشق دانشجوها به رهبري و اينا مي گفت، من بي اختيار خنديدم طرف بدجور چپ چپ بهم نگاه کرد) که خانم گير دادن که جنابعالي تشريف بياريد به عنوان نمايندهء!! قشر دانشجو. گفتم نميآم کلاس دارم ديرم شده. گفت نه يه دقيقه است و فقط يه سري چيز ما مي گيم در راستاي همون بگو، بعدش هم تو تلويزيون نشونت مي دن(تازه بهت يه آب نبات چوبي هم مي ديم که ليس بزني). دختره رو کشيدم يه خرده کنار تر(آخه فيلمبردارش يه چيزي بود تو مايه هاي مصاحبه کنندهء ديروزي) گفتم چيزي که من بگم مطمئناً شما تو تلويزيونتون پخش نمي کنيد. خيلي راحت برگشت گفت پس چند نفر مثل خودتون پيدا کنيد که بيان و جلو دوربين از انتخابات حمايت کنند(احتمالاً اين يک هفته دوربينشون فقط صورتهاي نوراني پوشيده از ريش رو گرفته بود و صورت تازه اصلاح شدهء من-20 دقيقهء قبلش- خيلي براشون جالب توجه بوده!!). يه خرده نگاهش کردم( از اون نگاههاي معروف عمو پت با مسئوليت محدود!!) گفت خيلي خب اين همه آدم ... از بقيه مصاحبه مي گيريم. اصلاً تو با اين طرز لباست نمي ذارن تو تلويزيون نشونت بدن(شلوار لي- بلوز سورمه اي 3 دکمه- کوله).
خلاصه کلي اعصابم خرد شد رفتم دانشگاه. آخه يکي نيست بگه بابا ديگه اون شبکهء محلي خنده دارتون رو کي نگاه مي کنه که براش مصاحبه مي گيريد که 1000 نفر درشت بارتون کنند.
خلاصه که اين شبکهء محلي خراسان هم دنياييه براي خودش با اين مصاحبه کردنش(حامد! احتمالاً تو هم ديدي).

و اين بود انشاي من در مورد اون کانديداي بي ناموسي و مصاحبه با جعبهء جادو.

Ciao

-پي نوشت(طبق معمول!!): ظهر رفتم تريا مي گم محمد آقا بي زحمت يه پرس نون و کره بده با عسل با يه نسکافه.
برگشته مي گه الان ظهره چه وقت کره عسل خوردنه؟ سر ظهر باي ناهار بخوري. يه " غذا" سفارش بده با نوشابه بخور. اين همه نسکافه مي خوري اعصابت خراب مي شه. آخه اين چه وضع غذا خوردنه شماها داريد؟؟!!
لحنش هم تو مايه هاي اين بود:
يا مي خوري يا يه گولله خالي مي کونم تو اون شيکمت جو!
محمد تريا هم براي ما شاخ شده. خلاصه حامد خان مراقب خودت باش يه موقع ديدي محمد و حسن ريختن سرت تا خوردي زدنت، بعدش هم يه گولله خالي کردن تو شيکمت!!

No comments: