2003/05/20
...فرياد می نويسم....
داشتم با يه دوست راجع به وب لاگ و وب لاگ نويسی صحبت می کردم.چيزهايی گفت که من خوشم نيومد.داشتم فکر می کردم چرا وبلاگ می نويسم.من مدت خيلی زياديه که می نويسم.اما اين که تو يه مکان عمومی بنويسم، با اينکه توی دفترهای خودم بنويسم، دفترهايی که هيچ وقت نگهشون نمی دارم، خيلی فرق داره .... چرا می نويسم؟راجع وبلاگ نوشتن يه مطلب مفصل بعداً می نويسم، اما حالا فقط می خوام بگم چرا می نويسم.من فرياد می نويسم.خيلی وقتها دلم خواسته فرياد بکشم اما نتونستم، خيلی وقتها خواستم چيزی بگم که نتونستم.اما اينجا قلمرو پادشاهی منه.می تونم هر چی خواستم اينجا بنويسم.کسانی هم که من رو می شناسن و اينجا رو می خونن، ۴-۳ نفر بيشتر نيستن و اونهايی هستن که من رو درک می کنن، چه بنويسم و چه ننويسم.اما...هدف همينه.من از ديگرون خودم رو جدا کردم، برگشتم توی قفسی که خودم ساختم، خيلی سعی کردم با بقيه بيرون قفس بمونم، اما .... خارج از حد تحمل من بود.و حالا......حالا دارم اين نوع رابطه رو امتحان می کنم.کسانی که ديوار من رو می خونن هيچ چيز از من نمی دونن.نه از قيافه ام، نه از طرز صحبت کردن و رفتارم، فقط فکرم و احساسم.تنها چيزهايی که اينجا هست، فکر و احساس کسيه که اسمش رو گذاشته پستچی.که حتی نخواسته شما اسمش رو بدونين و با اسمش هم ارتباط برقرار بکنين.
فرق عمو پتی که ديگرون می بينن با عمو پتی که اينجا می نويسه همينه.اونهايی که هر روز من رو توی دانشکده، توی جمع خودشون، يا هر جای ديگه ای که انتظار دارن باشم، می بينن، همه چيز رو راجع به من می دونن بجز طرز فکرم و احساساتم رو، ختی نسبت به خودشون.فرقش چيه؟شمايی که الان اين نوشته رو می خونین من رو بهتر می شناسین يا اون کسی که من رو از بيرون می بينه؟زود قضاوت نکنين.جواب ظاهراً واضح قضيه اينه که اونهايی اينجا رو می خونن چون فکر و احساس من واقعی رو می دونن، اما.....کدوممون مهمتريم؟منی که اينجا می نويسم يا اونی که يه ماسک به صورتش زده و تمام طول روز نقش بازی می کنه؟تقريباً هميشه اين احساس رو دارم که هيچ کس، اون منی که پشت ماسکه رو نمی بينه، يا نمی خواد ببينه.خوب اگر قراره من هميشه اين ماسک به صورتم باشه، اگر همه ترجيح می دن اون ماسک رو ببينن نه من رو، ديگه چه فرقی داره که من چطور فکر می کنم يا احساس می کنم؟
اصلاً چند نفر از کسانی که می آن اينجا و اين مطالب رو می خونن احساسی نسبت به اون مطالب دارن؟يا حتی نسبت به من؟اينها سوالهاييه که مرتب توی ذهن من تکرار می شه و به هيچ جوابی هم نمی رسم........ هيچوقت.
اما فقط می خوام چيزی رو به اون دوست بگم.که من اينجا فرياد می نويسم.کسانی که من رو و نوشته هام رو دوست دارن به اينجا سر می زنن(اگر اصولاً چنين کسی وجود داشته باشه)، بقيه هم می آن و يه نگاهی به ديوار خط خطی من می کنن و خوششون نمی آد و رد می شن.اما من اينجا نمی نويسم، فرياد می زنم.
"چه خيالی...چه خيالی
خوب می دانم
حوض نقاشی من بی ماهي ست"
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment