2003/08/20

با صورت خود کشتی نگيريد. ... می گم نگيريد .... دهه!!! .. خب نگير ديگه!!!!


-آدم به بی حواسی من تا حالا اختراع نشده.به جون خودم راست می گم.مادربزرگم برام يه ريش تراش آورده.مارکش Panasonic. بعدش برقش ۱۲۰ ولته(آخه بايد کارشون با تموم دنيا فرق داشته باشه ديگه!!).بعد من اين چند روز ازش استفاده کردم تا شارژش تموم شد.امروز می خواستم بزنمش به شارژ.همچين که دستم رو بردم طرف پريز برق، يه حس عجيبی به من گفت "پشت آداپتور رو نگاه کن".نگاه کردم ديدم برق ۱۲۰ ولته و بايد براش ترانس بخرم.واقعاً شانس آوردم چون اگر می سوخت ديگه لنگهء شارژرش پيدا نمی شد.راستی نمی خواين بهم تبريک بگين؟؟قدم نورسيده مبارکم باشه!!چی رو می گم؟خب معلومه ماشين ريش تراش رو.چون از وقتی اومده ۱۰ دقيقه از هر روز زندگيم رو دلپذير کرده.در واقع از ۱۰ دقيقه کشتی بين صورت من و ريش تراش و جنگ تن به تن و خونين!! با صورتم، تبديل شده به ۳ دقيقه کار ملايم و دلپذير.پس تا زمانی که اين ماشين ريش تراش خوب کار می کنه، مرگ بر Braun، درود بر Panasonic.(يادش به خير، اون موقع ها مجلهء دانستنيها چاپ می شد.يادتونه؟؟من تقريباً همهء شماره هاش رو داشتم.بعدش توی قسمتهای تبليغش، يه موسسهء تيز کردن تيغ ريش تراش های فيليپس آگهی می داد.بالای آگهيش هم بزرگ می نوشت:با صورت خود کشتی نگيريد!!!)


-ديشب توی تاريکی ها يه نفر رو غافلگير کردم.با يه نفر ديگه هم حرف زدم که خيلی بهم کمک کرد.آهااای ... يه نفر ديگه!! ... ممنونمم ازت يه عااااااالمه.


-بالاخره هم گوشی موبايل خريدم، هم خطم راه افتاد.قابل توجه انواع آقا دزده ها!!


-برام کامنت داده که چرا کم می نويسم.می خوام بنويسم.حرف هم دارم(من کم نمی آرم ... يو ها ها ها).اما زمان از دستم در می ره.ديروز که نشستم خيال می کردم ۱ روز از آخرين پستم گذشته باشه، اما نگاه کردم ديدم ۳ روز گذشته.اونقدر درگير دنيای خودم شدم که دنيای بيرون رو دارم فراموش می کنم.روز ها به گام های بلند و پرش های آنچنانی از روی هم می پرن و من هنوز خودم رو با فکرهام عذاب می دم.همه چيزم که درست بود، ترس از آينده و آخر و عاقبت(به قول مادربزرگ ها) هم اضافه شد!! اگر بدونيد چقدرررررر دارم از زندگی لذت می برم!!!


-رفته سوئد.ديروز فهميدم.ظاهراً يکی دو هفته ای می شه که رفته.جالبه که کسانی که فکر می کنی دوستت هستن، چقدر راحت ازت فاصله می گيرن.بايد توی قضاوتم راجع به خيلی ها تجديد نظر کنم.اون امير حسين هم که اگر من بتونم تلفن خونه ش رو بگيرم خوشحال ترين آدم زمين خواهم بود.


-اينقده آبنبات ليمويی خوردم که دندون هام درد گرفته.عييييييين بچه ها همه ش يا دارم يواشکی از توی قندون قند می خورم يا دارم آبنبات می خورم، فقط هم با طعم ليمو.فکر کنم اگر آبنبات های ليمويی تموم بشه، بايد مثل اون سريالهای آيينهء عبرت که شونصد سال پيش نشون می داد و آ تقی بود و اينا، ببندنم به تخت و من هم جيغ و داد کنم که آييييييييييی .... می خوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام


خب چرند گويی بسه.من رفتم دنبال ترانس.


فعلاً ....


راستی ی ی ی ی ی ..... نظر سنجی: گوشی سامسونگ بهتره يا پاناسونيک؟؟؟افراد معلوم الحال حتماً نظر بدن!!!. در ضمن برای راهنمايی بايد بگم گوشی من سامسونگه!!

No comments: