2004/07/25

من نفهميدم ايم مهندس موسوی چه صيغه ايه باز!
برای من که به صورت روزمره و غيرجدی مسائل سياسی رو دنبال می کنم شوک بود. يعنی شوکش رو به جامعهء سياسی حس کردم. عجيبه ها. طرف بدون برنامه و بدون هيچ حرکت اشکاری يه دفعه می شه يه گزينهء خيلی قوی! بايد تفکر کرد.

چرا از مردن می ترسيم؟ چون نمی دونيم که چند بار در طول زندگی مون می ميريم. من الان دارم می ميرم. بدون شوخی. جدی جدی.

جايی خوندم که ژنرال مونتگمری زمانی که تو صحرای آفريقا پی شکار رومل بوده، يه عکس از رومل زده بوده به ديوار قرارگاهش و به اون عکس نگاه می کرده و سعی می کرده ذهن طرف رو بخونه.
برای اطلاع ژنرال رومل يکی از بزرگترين مغزهای ارتش آلمان-و نه از اعضای حزب نازی- بوده که در نهايت به هيتلر خيانت کرد و مجبور به خودکشی شد. ژنرال مونتگمری بعد از يه سری عمليات خيلی موفق رومل تو صحرای آفريقا و بعد از يه سری شکست وحشتناک انگليسی ها فرماندهء ارتش آفريقای متفقين می شه-يادم نيست اون موقع امريکا هم وارد جنگ شده بوده يا نه-و بالاخره رومل رو مجبور به عقب نشينی می کنه و هيتلر رو لااقل تو آفريقا شکست می ده.
حالا چرا اين رو اينجا نوشتم دليل خاصی نداره. بگذاريدش به حساب حال بد و اوضاع آشفته ام.

No comments: