2004/07/17

طرف مهندسه. از اون هفت‌خط‌ها. يه شکم گنده و زيرپوشی که از زير پيرهن زده بيرون و با کفش‌هاش لخ‌لخ می‌کنه و به هرکسی می‌رسه يه چيزی می‌گه و بگو و بخند. ته‌ريش داره و لهجهء غليظ مشهدی. با ريشوهای اداره خيلی خوب جفت می‌شه. همه‌اش از حال اون آقاهه می‌پرسه که مسئول امور عموميه و دلم نمی‌خواد ريختش رو ببينم؛ يکی از اين بسيجی‌ها. يه لپ‌تاپ ۳ ميليون تومنی سونی هم از دوشش آويزونه که معاون اداره رو تحت تاثير قرار می‌ده. يه سيستم اتوماسيون رو هم قرارداد بسته که تا اين‌جاش ظاهراً بيست و خرده‌ای ميليون پول گرفته و هنوز هم خواهد گرفت. يه کار بزرگ که اجراش پر از ايراده، ايرادهای اساسی.
نمونهء يه آدم موفقه. نمونهء کسی که تو جامعهء ما موفقه.
زندگی خودش به تنهايی پوچ هست، اما اين مسائل ديگه جلفش می‌کنه، باعث می‌شه به شدت مبتذل بشه. تصور کن کنار آقای مهندس نشسته‌ام و دارم کشتی گرفتنش رو با يه ايراد سادهء SQL تماشا می‌کنم و به شدت جلو خودم رو می‌گيرم که يقهء پيرهنش رو صاف نکنم. آخه زيرپوشش بدجوری زده بيرون. بعد برمی‌گرده به شکم بزرگش اشاره می‌کنه و می‌خنده و به دکتر فلانی می‌گه که کمر درد گرفته و از آقای دکتر راه علاج رو می‌پرسه. آقای دکتر بلافاصله يک کلمه از خودشون صادر می‌کنن: امساک! اول خيال کردم می‌گه مسواک! کلی فکر کردم که مسواک چه ربطی به شکم آقاهه داره! بعد ديدم مهندس کم نياورد و در جا يه حديث اختراع کرد تو اين مايه‌ها که خداوند و اهل‌بيت کسی را که از تن‌آرا و کمربند لاغری استفاده می‌کند و روزه می‌گيرد، دوست دارند! تازه دوزاريم افتاده که امساک همون روزهء خودمونه! همون‌جا بلافاصله اين جوک‌باکس تو کله‌ام شروع می‌کنه راجر واترز ساطع کردن که God wants silver, God wants sex. و فکر کنيد چقدر اين صحنه مبتذله. بايد بگردم اون سی-دی Jazz رو پيدا کنم. گاهی اوقات لازم می‌شه، مخصوصاً وقتی از آدم‌های وحشتناک غيرقابل‌تحمل اشباع می‌شی. اتفاقاً يکی خوبش رو دارم. کنی-جی با خواننده‌های درجه يک سبک Jazz حدود ۲ ساعت کار داده بيرون. به شدت لطيفه و آرامش‌بخش.
برم بگردم دنبالش.

يه چيز ديگه: فرض کن يه دوست داری که خيلی دوستش داری و خيلی برات مهمه. و فرض کن که بيشتر از هر چيز برات مهمه که رفتارت باعث نشه که احمق به نظر بيای. بعد نمی‌دونی اين دوست(بعد از کلی بالا و پايين تو رابطه‌تون) الان چه حسی و چه نظری راجع به تو داره. نمی‌دونی چطور رفتار کنی که احمقانه نباشه. بعد فکر کن من چقدر الان دارم از زندگيم لذت می‌برم.

لا‌اقل از اين مطمئنم که اين می‌فهمه من چی می‌گم. از اين يه مورد هميشه مطمئنم. و من و اين باعث شديم خيلی از فرضيات پائولو کوئيلو درست در بياد(در مورد نزديکی روح اينا).

No comments: