توجه به جزئيات باعث دقيق شدن هرکاری میشه. از طرفی توجه به جزئيات باعث میشه کليات ناديده گرفته بشن.
برعکس، توجه به کليات هميشه باعث کاملتر شدن هرکار میشه، اما کار دقيق نخواهد بود.
حالا برای يه تصميم خيلی بزرگ توی زندگی بايد کلی فکر کرد يا جزئی؟
قاعدتاً موسيقی کلاسيک و لذتی که شنيدنش داره با هيچ چيز ديگهای قابل مقايسه نيست، اما وقتی حس راجر واترز گوش کردن و حتی پاپ گوش کردنه، بايد گوش کرد ديگه. Blue پيشنهاد خوبی برای ابتذاله. کارشون رو دوست دارم.
و البته همهء اينها باعث نمیشه که ۶ بار پشت سر هم اين نوار مندلسون رو گوش نکنم. موسيقيش کاملاً کاملاً کاملاً انسانيه. مثل شوپن يا اشتراوس پسر.
و البته رفتار اجتماعی غريزی، مطمئناً رفتار آدم رو به رفتار حيوانات شبيه میکنه. يه جور زيرکی و حيلهگری ذاتی و فطری. و اگر مثل من در بد مود باشيد، مسلماً حالتون به هم میخوره ... حس تنفر مطلق.
دلم میخواد با يه جامعهشناس يا روانشناس راجع به دليل اينکه از بچهء ۴ ساله تا پيرمرد ۷۴ ساله تکيه کلامهای يه عده دلقک تلويزيونی رو با لذت تکرار میکنن صحبت کنم. حتماً بايد يه دليلی داشته باشه. حالم به هم خورد از بس اون يه خط شعر کذايی رو از در و ديوار شنيدم.
جنگ به جز وحشیگری تقديس شده چی میتونه باشه؟ غير از بروز خوی وحشیگری و حيوانيت بدون احساس گناه و با افتخار؟ کلارک تو کتاب راما اون ۸پا-عنکبوتهايی که میجنگيدن رو بعد از پيروز شدن توی جنگ میکشت. فکر بزرگيه، هرچند که از يه کتاب علمی-تخيلی بيرون اومده باشه.
وقتی اون سرخپوست مکمورفی رو خفه کرد، گريه کردم. و آرزو کردم.
نتيجهء اخلاقی: به سرخپوسته بگيد يه سری به من هم بزنه.
نکتهء تستی: به فيلم "پرواز بر فراز آشيانهء فاخته" يا همان "ديوانه از قفس پريد" مصطلح رجوع کنيد.
وقتی ارشميدس از وان بيرون پريد و خوب جيغ و داد کرد، با خودش فکر کرد "نمیدونم، ولی يه حس عجيبی به من میگه يه چيزی اين وسط کمه!".
هر بار به اين فرهنگ Merriam-Webster نگاه میکنم اولين چيزی که به فکرم میرسه اينه که چه صحنهء جالبی میشه اگر اين کتاب کوبيده بشه تو سر يه آدم(هر آدمی. يه استاد يا يه موجود نادان اند سو آن). خودم میدونم غيرفرهنگی فکر میکنم.
شاعر می فرمايد Pour some sugar on me!
همين!
No comments:
Post a Comment