2003/11/01

جنون

-جنون خيلي راحت و شيک يعني اينکه يه نفر توي خواب چيزهايي به تو بگه که وقتي بيدار شدي حسسسابي فکرت مشغولشون بشه و روزت کلاً خراب بشه...

-وابستگي چيز بديه! هر جور وابستگي که بخواي حساب کني، باز هم بده! يا حداقل از نظر من بده. چون وقتي به کس وابسته باشي و روش حساس باشي، با کوچکترين تغييري تو هم به هم مي ريزي ... وقتي کسي که وابسته اش شدي در دسترست نباشه(مثل خدا!!) ديگه وحشتناکه ... نمي دونم چرا ولي حس مي کنم ..... مهم نيست!
(اين تکه رو نوشتم حدود 8-7 خط اما بعد تصميم گرفتم پاکش کنم)

-راز ما گفته که ديگه نمي نويسه!!هفتهء گذشته ليلي هم يه همچين چيزي گفته بود(که خوشبختانه هنوز مي نويسه).نمي دونم چرا اينطوري شده ... بارانه کم مي نويسه، راز ما رفت به يه آدرس ديگه، ژيوار خيلي کم مي نويسه، گيلاس هم که بدجوري قصد کرده بود ننويسه، اين روزها هم خيلي کم مي نويسه ... يعني اون چارديواري اون گوشه داره خراب مي شه؟؟

-همين ... سر صبح اوقاتم تلخه، اعصاب شما رو هم خرد مي کنم.يه نفر يه بار به من گفت وقتي ناراحتي و مي نويسي و من مي وبلاگت رو مي خونم، ياد بدهکاري ها و غم و غصه و مشکلات و اينا مي افتم ...

Ciao

No comments: