هياهوي بسيار براي هيچ!!!
-بچه که بودم برنامه هاي علمي تلويزيون رو خيلي دوست داشتم.
يادمه يکيش يه سوسماره بود که کاراگاه بود با يه آقاهه که توي يه آزمايشگاه کار مي کرد.سوسماره کارتوني بود و بقيه اش زنده.
يا اينکه دو تا شخصيت کارتوني بودن، فکر کنم سنجاب و يه چيز ديگه مثل سنجاب که از هم سوال هاي علمي مي پرسيدن.
يا حتي برنامه هايي که توي خود ايران ساخته شده بود.
يادمه اون موقع که خبري از اين آهنگهاي عجيب و غريب الکترونيک نبود که!از طرفي هر آهنگي رو نمي تونستن پخش کنن چون ايمان مردم به باد مي رفت!!
در نتيجه موسيقي خيلي از اين برنامه ها موسيقي کلاسيک بود.
يادمه يکي از اين برنامه ها که ايراني هم بود، موسيقيش از چهار فصل ويوالدي بود.
اين حس هاي بچگي هم بدجوري توي کلهء آدم حک مي شه؛عميق و نمي شه بهش بي توجه بود.
يادمه سال دوم دبيرستان بودم که چهارفصل ويوالدي رو خريدم.تا مدتها بعد هر وقت گوشش مي کردم(اينقدر گوشش دادم که با اينکه الان مدتها از آخرين باري که گوشش دادم مي گذره، تقريباً اکثرش رو حفظم) ياد و برنامه هاي کوچولوي علمي تلويزيون مي افتادم و اون لوله هاي آزمايش و بقيهء چيزهايي که به چشم اون پسر کوچولويي که با کمتر از نيم متر فاصله از تلويزيون مي نشست اونقدر جذاب نشون مي داد.
هيچوقت نتونستم واقعاً لذت ببرم از موسيقي ويوالدي، چون مرتب تمرکزم از موسيقي مي رفت به اون خاطره هاي ظاهراً بي اهميت.
ديشب طبق روال عادي، مديا پلير کلهء ما داشت برا خودش به صورت شافل موسيقي پخش مي کرد.
به خودم که اومدم ديدم چهارفصله.از اولش حدود يک ربع گوش کردم(توي مغزم؛ از همون کرم هاي مغزي) اما ديگه اون حس بدجنس برنگشت.
به خودم تبريک مي گم که بالاخره مي تونم با خيال راحت چهارفصل رو گوش کنم.
امروز بايد برم بگردم بين نوارهام و پيداش کنم.
همين ديگه ... تموم شد!
-بابا لااقل يه دونه کامنت ناقابل بذاريد که دلم نسوزه ديگه!
No comments:
Post a Comment