-دوست داشتن مثل خوردن سيبه .
دليلش رو نپرسيد چون نمي دونم!!
-خيلي وقتها از خيلي چيزها بدم ميآد.
و به خاطر اين بد اومدن از خودم بدم ميآد.
-اينطور نوشتن هم خوبه ها
مثل اون درويشه که تبرزين شکسته مي اندازه رو دوشش و توي کوچه موقع ظهر، وقتي پاهاي يخ کرده ات رو دادي زير پتو و داري وارد اون خلسهء قبل از خواب مي شي، مي خونه!
-يه ديوونه هه هست تو دانشگاه.فکر کنم از کارگر ها باشه.اکثراً طرف پارکينگ ادبيات مي بينمش(احتمالاً اونهايي که زياد مي رن طرف ادبيات هم مي بيننش، حالا بگذريم از دندان. دونقطه دي)
امروز امتحانه رو دادم و خوب هم شد و داشتم خوشحال مي اومدم خونه.
همين آقاي ديوانه اومد از کنارم رد شد.هميشه يه چيزايي برا خودش مي بافه که اکثراً قابل فهم نيست.اما از کنار هرکس که رد مي شه بهش يه چيزي مي گه.
امروز از کنار من که رد شد، گفت :"خوش باش".
رد شد.من هم اومدم از اين حس خوبها بگيرم که آخيييي!! ديوونه هه هم به فکر منه و اينا.
يه دفعه احساس کردم يکي شونه ام رو گرفت و به شدت چرخوند.برگشتم ديدم همون آقاي ديوونهء دندون خرگوشي خودمونه.
با يه حالت قلدري و خشانت گفت:"مي گم خوش باش!"
من شونه ام رو از دستش در آوردم و گفتم باشه.ممنون از لطفت
بعدش هم تند کردم و اومدم.
اي بابا عجب وضعيه ها!خوشي هم زورکي شده.تازه ديوونهء مملکت هم به عموي مملکت گير مي ده!
-يه چيز جالب کشف کردم:
ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد و اينا!
-هميشه از اصطلاح شب تار خوشم مي اومده.يه حس خوبي داشته.
اما هيچوقت نفهميدم چرا مي گن شب سياه و قيرگون و اينا.اصلاً هم اين اصطلاح ها رو دوست ندارم.
آخه هر موقع سال که به آسمون شب نگاه کني، در بدترين حالتش باز هم آسمون سورمه اي تيره ست.هيچوقت سياه سياه نمي شه.
فقط ممکنه تو قطب آسمون کاملاً سياه بشه.اما کساني که معمولاً اين اصطلاح ها رو به کار مي برن، هيچکدومشون اسکيمو نيستن.
پس از اين به بعد به جاي شب سياه بگيد شب سورمه اي!!!
Ciao
No comments:
Post a Comment