2003/12/18

من اگر جاي خدا بودم
وقتي آدمها مي مردن، دوباره زنده شون مي کردم
و اينبار تجربيات زندگي گذشته شون رو هم مي گذاشتم توي وجودشون بمونه
و بعد مي نشستم و تماشا مي کردم که چطور اشتباهات زندگي قبليشون رو با جرات و اعتماد به نفس تمام تکرار مي کنن
و لذت مي بردم
و دوباره اينکار رو تکرار مي کردم
و دوباره ... و دوباره ...

-آهنگهاي گروه پينک فلويد رو مي شه به عنوان شاهکارهاي خدا حساب کرد.
کنسرت P.U.L.S.E شون رو گرفتم.و الان در ميان ابرها قدم مي زنم.
فقط Comfortably Numb رو خراب کردن.اون رو بايد مي گذاشتن براي راجر واترز.

-به نظر شما وقتي کمرم محکم خورد به صندوق صدقه، قر شدم يا غر شدم؟

-به نظر شما، اينکه کمرم محکم خورد به صندوق صدقه، يه پيام اخلاقي با خودش نداشت؟
داشت ديگه! پيامش هم اين بود که توي اين صندوقها پول نندازيد وگرنه پررو مي شن!

-با امير شام رفتيم بيرون.
پيتزاي يولو خورديم، به عبارتي صدف!
خوشمان آمد! از اين به بعد مي خوريم!

-يه تکه نور افتاده بود روي تنم.خيال کردم سسه که توي پيتزا فروشي ريخته روي من.
خواستم پاکش کنم.بعدش ديدم نوره، فقط نور.نور بي رمق چراغ توي يه کوچهء خلوت.
همينطوري مي شه خوبترين چيزها رو خراب کرد ... وقتي که از روي اشتباه بخواي نور رو پاک کني!

همين ديگه!

Ciao

No comments: