نمايشگاه
فردا شب بليت دارم. دارم میآم تهران برای نمايشگاه. و شايد ديدن يکی دو تا(و حتی بيشتر) دوست. برای اطلاعات بيشتر دربارهء زمان ورود و شمارهء قطار و ردکارپت و گروه استقبال و اينا، لطفاً با روابط عمومی بيتم تماس بگيريد. مرسی :)
هود؟ فقط هود فرهود
اسم دوستم "فرهود فريداعتماد"ه. بعدش رفته بوديم پيش استده که اسم ها رو بنويسه. بعد تو ليست اسامی بچه های کامپيوتر اومده بود "فريداعتماد فرهود". بعد استاده میگفت:
-خب آقای فريدِ اعتماد فر ... امممم ... فريد ... درست خوندم. فريد اعتمادفر. خب اين هود آخرش چيه؟؟
-استاد فرهود فريداعتماده اسمش.
-خب بذاريد ببينم. خب کجا بوديم؟ شد آقای ... اممم ... اعتماد فر ... فريد. اين چرا اينجوريه؟!
-استاد اونجا اول نام خانوادگی رو نوشته، بعد نام رو. اسمش فرهوده.
-خب اينجا نوشته اعتماد فر. خب پس شد آقای فريد اعتماد فر ... هود؟؟ هود!! هود؟؟؟!!!!@#$##$@#٪^&
مرد تا فهميد :))
حديث: و برويد ...
و همانا اگر می خواهيد چند تا آهنگ خوب از يه خوانندهء خوب و عجيب گوش کنيد، ما به عنوان بزرگترين پستچی عالم بشريت، می گوييم همانا برويد و Alanis Morisette گوش کنيد. و ما خيلی لذت می بريم. و همانا اگر شد وقتی برگشتيم آهنگش را در وبلاگ موسيقیمان نيز میگذاريم.
خاتمی در ۴۷ صفحه در قطع جيبی
آقای خاتمی ۴۷ صفحه در قطع جيبی حرف زد و هيچی نگفت! اگر هم گفت، هيچکس حال و حوصله اش رو نداشت ميون ۴۷ صفحه در قطع جيبی پيداش کنه. تازه حرفهاش رو در قطع جيبی زده که اونهايی که گوشهاشون در قطع وزيريه نتونن بخونن! به اين می گن رئيس جمهور زبل. يا با توجه به تصور عمومی از آقای خاتمی،رئيس جمهور بلا!
و بلکه هم بيشتر ...
بايد برای کنکور آتی کتاب ابتياع کنيم. و همچنين کلی کتاب رمان و غير رمان هم دلمان میخواهد بخريم. و همچنين کلی کتاب لاتين(اول از همه راجع به WAP و Mobile Programming ). و خب، بر همه واضح و مبرهن است که پول نداريم. پس رفتيم با سلمان يک جفت جوراب مشکی زنونه خريديم که امشب خلاصه بزنيم تو کار بانک و اينا و پول جور کنيم.(فيلم بعد از ظهر سگی رو ديديد؟ اين ورژن نصفه شبشه :)) ).
سندروم مارمولک
اين مارمولک هم شاخ شده ها! آقای تبريزی دوباره تجربهء ليلی با من است رو تکرار کرده و يه فيلم ساخته که با تابوهای جامعه بازی کرده. اما فرقش اينه که ليلی با من است دربارهء انسانهای عادی بود(از نوع سربازش) و اين فيلم راجع به آخوندها. يه مشت دايناسور با فيلم مخالفت کردن و اون جريان اکران عيدش که به تعويق افتاد و نهايتاً اين شد که اولاً فيلم توی تهران بالای ۳۰۰ ميليون فروخته. دوماً اينکه فيلمی که قرار بود يه طنز اجنماعی باشه و هدفش به گفتهء عواملش نشون دادن خوی انسانی بوده، تبديل به هجو همون دايناسورها بشه. عقل که تو کلهء اين جماعت نيست که! اما خب، به گمونم آقای تبريزی هر شب داره به جون تموم دايناسور ها دعا می کنه که از قبل کارهای بیخردانهشون فروش فيلمش هی بالا و بالاتر میره.
نهضت سوادآموزی ادامه دارد ...
نگوييم روحانی، بگوييم حجت الاسلام والمسلمين والکافرين و حتی والغيره. نگوييم آخوند، بگوييم روحانی. نگوييم دايناسور بگوييم آخوند. نگوييم يه مشت &*(٪^$٪ *&(٪&٪، بگوييم يه مشت دايناسور نفله! به اين می گن آموزش قدم به قدم :))
برم تا کتک نخوردم
بدون شرح
Ciao
No comments:
Post a Comment