2004/05/30

-گردهمايی!

آقا ما بالاخره همايی رو گرد کرديم و بچههای بلاگر مشهدی رو ديديم.جمعه عصر با سلمان رفتم سالن هلالاحمر.نمیشد نرفت. در درجهء اول بزرگداشت آقای صابری بود که شايد يه جور پدر مطبوعاتی به حساب میاومد، لااقل برای کسانی که گلآقا رو میخوندن. بعدش هم برام جالب بود باقی وبلاگنويسها رو ببينم.
وارد سالن که شديم، نماد سنتی گلآقا، سماور رو ديديم و يه سری شمارههای قديمی مجله رو. داخل سالن اول ساره رو ديديم و يه مقدار اطلاعات جاسوسی گرفتم ازش در مورد بچهها. بعدش توی روشنايی شديد، يه چندتا کليپ رو با پروژکتور نشون دادن که ملت رو با تلاش برای ديدنشون کلی سرگرم کرد تا زمانی که مراسم اصلی شروع بشه. بعدش که حسابی چشم همه از جا دراومد(بس که تلاش کرديم توی اون نور شديد کليپها رو ببينيم)، چراغها خاموش و سخنرانی شخص شخيص رئيس جمهور با لبخند معروفش(منظور آقای خاتمی نيست. منظور اسکيزوفرنيست!) شروع شد.
بعد از سخنرانی و ديدن چندتا کليپ که انصافاً کارهای زيبايی بود(فقط کاش گلآقاش رو بيشتر میکردن) يه آقای علوی نامی رفت پشت تريبون که مقاصدشون غير از صرف سخنرانی کردن کاملاً نامعلوم بود! نمی‌دونم اصلاً میدونست اينترنت و وبلاگ چيه يا نه. البته بلد بود سخنرانی کنه ها! يعنی به نظر من فن بيان رو میدونست. اما موضوع حرف‌هاش کاملاً پراکنده و نامرتبط بود. خلاصه که ۴۰ دقيقهای پشت تريبون در بارهء موضوعات نامعلومی سخنرانی شد.
بعد از استجابت دعاهای دوستان وبلاگنويس و تموم شدن سخنرانی، مراسم تموم شد!
واقعيتی که اعلام شد اين بود که رئيسجمهور ذوب در ولايت، طی يک اقدام انقلابی اعلام کرد به مناسبت اعلام شدن عزای عمومی، برنامههای بسيار زيادی که تدارک ديده شده بود، لغو شده و همگی عزای عمومی! بعدش هم حکومت نظامی اعلام کرد و کودتا و خلاصه مجلس رو با همکاری گروه فشار تموم کرد.
بعد از اعلان اتمام مراسم، تجمع اعتراضآميز دوستان وبلاگ نويس در اعتراض به اعمال ضد حقوق بشر رئيسجمهور انجام شد که با مقادير معتنابهی شيرينی مشکوک(به زهر؟به سم؟به مرگموش؟) و نوعی شربت(مخصوص قبايل آفريقايی بائوبائو) به پايان رسيد.
در خاتمه، رئيس جمهور با بنده دست داد و روبوسی کرد که بسی مايهء امتنان ما گرديد، اما احتمالاً به خاطر روبوسی با عناصر مشکوک اپوزيسيون دفعهء بعد به خاطر عدم التزام عملی به ولايت فقيه و پانصدهزار چيز ديگه، رد صلاحيت میشه.
پس از خاتمهء مراسم، بلاگر‌ها طی يک فقره حرکت مشکوک، تصميم به تجمع آشوب‌طلبانه در مناطق خوش آب و هوا گرفتند که به دليل اعتقادات شديداً انقلابی نويسنده، اينجانب با مشکوکين همراه نشدم و طی اعتصابی پرشور و حرکتی اعتراضآميز در مقابل سفارت، به خانه برگشتم.

دوکلمه حرف حساب: دست همگی بچهها درد نکنه. من از مسعود و ساره خبر دارم که کارها رو انجام میدادن. باقی رو نمیدونم اما به هر حال خسته نباشيد. کار قشنگی بود. اولين جمع رسمی بود(اسمش گردهمايی بود) که خوش گذشت. جوش يه جورايی يکدست بود. خلاصه من مرسی!

در حاشيه:

-در ميان جمعيت عنصر نفوذی مشکوکی نيز مشاهده گرديده بود که مجهز به ۶ نوع دوربين فوق پيشرفتهء ساخت اسرائيل جنايتکار و آمريکای زمينخوار(ببخشيد، جهانخوار) مشغول عکس برداری از رئيسجمهور و بلاگرهای جانبرکف بود. احتمالاً همين روزها ما هم به سرنوشت برجهای دوقلو دچار میشيم. خدايمان بيامرزاد.
-اين آقای علوی هم اون اول سخنرانيش يه تکه "ميکروالکترونيک" اومد که من ياد تموم مدارهايی که پاس کردم(۲،۱، الکترونيک، ديجيتال، منطقی) افتادم.
-يه بلاگر با ريش پروفسوری با پايهء اسپيکرها، سه-چهار بار قصد سر و کلهء ما را نمود که جا خالی داديم و جان سالم در برديم.
-امام رو هم ديديم که همراه با برادر نورانیشان در همه جای مجلس حضور نورانیشان را به هم میرسانيدند. دوباره مشعوف شديم. و بسی مارا نصايح پدرانه نمودندی و دست انداختندی و اينا.
-در خاتمهء خاتمهء خاتمه توسط رئيس جمهور به اسم مقدس بنده توهين شد که من از همين تريبون عرض میکنم: ای مسعود! ای کمونيست! تو از اون پرويز هم بدتری. و من میآم اون وبلاگ رو کشاورزی.
-يه بحثی هم شد راجع به انجمن وب‌لاگ نويس‌ها که با اين‌که من با اون انجمن مخالف، اما فعلاً حال و حوصلهء استراتژيک ندارم.
-حامد هم ظاهراً به صورت ناشناس اومده بود که به علت سکيوريتی بيش از حدش، متاسفانه نديدمش.

در خاتمه، همين!

No comments: