2004/05/14

لذت ديدن خانه‌ای روی آب يک طرف، لذت شنيدن اون يه تکه شعر اول فيلم با صدای شکنندهء شاملو يک طرف.
درسته فيلم جزو بهترين فيلم‌های بعد از انقلاب و مخصوصاً اين چند سال اخيره، درسته که می‌شه از بازی آقای کيانيان و خانم فرحی و استاد انتظامی لذت برد، اما من خانه‌ای روی آب رو بيشتر به خاطر اون يه تکه شعر اولش دوست دارم.

من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شکر هيچ مگو
سخن رنج مگو،جز سخن گنج مگو
ور از اين بی خبری،رنج مبر هيچ مگو
دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست ،دگر هیچ مگو
من بگوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که بسر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر ،هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه ست این دل اشارت می کرد
که نه اندازه تست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

No comments: